خانه » مقالات » چت‌بات‌های مردگان | وقتی یک چت‌بات تبدیل می‌شود به صدای پدری که دیگر نیست!
چت‌بات‌های مردگان | وقتی یک چت‌بات تبدیل می‌شود به صدای پدری که دیگر نیست!
ما امروز توانایی خلق تجربه‌هایی تقریبا واقعی از گفتگو با رفتگان خود داریم. اما زنده‌کردن مردگان کاری است ترسناک یا تسکین‌بخش؟
دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۴
زمان تقریبی مطالعه ۷۱ دقیقه
گفت‌وگو با مردگان چه پیامدهایی دارد، و آیا یک چت‌بات واقعاً می‌تواند این امکان را فراهم کند؟ در یادداشت، نویسنده سفری شخصی را روایت می‌کند: ساختن چت‌باتی از یکی از عزیزان درگذشته‌اش، و در این مسیر با پرسش‌هایی عمیق‌تر روبه‌رو می‌شود: آیا شبیه‌سازی مردگان کاری است تسکین‌دهنده‌ یا ترسناک؟ راه‌گشا یا گمراه‌کننده؟ استدلال می‌کند که این چت‌بات‌ها نباید جایگزینی برای مردگان تلقی شوند، بلکه ابزارهایی هستند خیالی، همچون نامه‌ها و خاطرات به‌جامانده ویا تئاترهای مشارکتی، که به ما در پردازش اندوه، حافظه و معنا کمک می‌کنند. آیا چت‌بات‌های مردگان می‌توانند متصدی داده‌های به‌جاماندۀ ما، همراه ما در سوگ و یا آینه‌ای برای گذشته‌ی ما باشد؟ این مقاله تنها داستانی درباره فناوری نیست؛ بلکه تأملی است در باب چگونگی یادبود رفتگان، تخیل و تداوم عشق.

در سال ۱۹۷۰، مردی ۵۷ ساله بر اثر بیماری قلبی در خانه‌اش در کوئینز نیویورک درگذشت. فردریک کرزویل[۱]، پیانیست و رهبر ارکستر بااستعدادی بود که در سال ۱۹۱۲ در وین، اتریش، و در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمد. هنگامی که نازی‌ها در سال ۱۹۳۸ وارد اتریش شدند، یک خیر آمریکایی هزینه مهاجرت وی به ایالات متحده را تأمین کرد و جان او را نجات داد. او نهایتاً استاد موسیقی و رهبر گروه‌های کر و ارکستر در سراسر آمریکا شد. فرد در هنگام فرار از اروپا تقریباً هیچ چیز با خود نبرد، اما در ایالات متحده، همه چیز را نگه داشت. او اسناد رسمی مربوط به زندگی‌اش، سخنرانی‌ها، یادداشت‌ها، برنامه‌ها، بریده‌های روزنامه دربارۀ کارهایش، نامه‌هایی که نوشته و دریافت کرده بود، و همچنین دفترچه‌های شخصی‌اش را حفظ کرد.

پنجاه سال پس از مرگ فرد، پسرش ری، همچنان این اسناد را در یک انبار نگه‌ داشته بود. در سال ۲۰۱۸، ری با همکاری دخترش ایمی همه نوشته‌های اصلی پدرش را دیجیتالی کرد. او این نوشته‌های دیجیتالی را وارد یک الگوریتم کرد و چت‌باتی[۲] ساخت که امکان گفت‌وگو با پدری که دل‌تنگش بود و خیلی زود از دست داده بود را شبیه‌سازی می‌کرد. این چت‌بات گزینشی بود، به این معنا که به پرسش‌ها با جملاتی پاسخ می‌داد که فرد واقعاً در دوره‌ای از زندگی‌اش نوشته بود. ری از طریق این چت‌بات توانست با یک بازنمایی از پدرش گفتگو کند، به گونه‌ای که او می‌گوید «مثل صحبت کردن با خودش بود». و ایمی، که هم‌نویسنده این مقاله است و پس از مرگ فرد به دنیا آمد، توانست با پدربزرگش که هرگز ملاقات نکرده بود، گفت‌وگو کند.

«فِردبات» یک نمونه از فناوری‌ای است که به آن چت‌بات‌های مردگان گفته می‌شود؛ چت‌بات‌هایی که برای صحبت کردن با افراد متوفی خاص طراحی شده‌اند. نمونه‌های دیگر فراوان‌اند: در سال ۲۰۱۶، اوژینیا کویدا چت‌باتی از روی پیامک‌های دوستش رومن مازورِنکو ساخت، که در یک سانحه رانندگی از دنیا رفته بود. نخستین نسخه رومن‌بات، مانند فردبات، گزینشی بود، اما نسخه‌های بعدی مولد بودند، یعنی پاسخ‌هایی تازه تولید می‌کردند که لحن و صدای مازورِنکو را بازتاب می‌دادند. در سال ۲۰۲۰، موزیسین و هنرمند، لوری اندرسون[۳]، با استفاده از مجموعه‌ای از نوشته‌ها و ترانه‌های همسر درگذشته‌اش، لو رید[۴] (یکی از بنیان‌گذاران گروه ولوت آندرگراند[۵])، برنامه‌ای مولد ساخت که با آن همچون یک همکار خلاق تعامل داشت. و در سال ۲۰۲۱، روزنامه‌نگار جیمز ولاهوس اپلیکیشن HereAfter AI را راه‌اندازی کرد، برنامه‌ای که هر کسی می‌تواند با آن چت‌بات‌هایی تعاملی به نام «آواتار داستان زندگی[۶]» بسازد که بر اساس خاطرات عزیزان از دست‌رفته طراحی شده‌اند. امروزه شرکت‌هایی که در کار «بازآفرینی یادبود[۷]» هستند فراوان‌اند: Life Story AI، Project Infinite Life، Project December و این فهرست ادامه دارد.

این برنامه‌ها و الگوریتم‌ها بخشی از گروه رو به رشدی از فناوری‌ها هستند که داده‌هایی که از افراد به جا مانده است را با هوش مصنوعی ترکیب می‌کنند. با افزایش پارامترها و محبوبیت مدل‌های زبانی بزرگ[۸] و با گسترش داده‌های شخصی در فضای ابری که به نظر می‌رسد پایدار و همیشگی است، این فناوری‌ها پیچیده‌تر و در دسترس‌تر خواهند شد. برای برخی، چت‌بات‌های مردگان ابزارهایی مفیدند که به ما کمک می‌کنند برای عزیزان خود سوگواری کنیم و آن‌ها را به خاطر بیاوریم. برای دیگران، این‌ها فناوری‌هایی غیرانسانی‌اند که دنیایی پادآرمان‌شهری را فرا می‌خوانند. آن‌ها پرسش‌های اخلاقی درباره رضایت، مالکیت، حافظه و دقت تاریخی را مطرح می‌کنند: چه کسی باید اجازه داشته باشد که این بازنمایی‌ها را خلق، کنترل یا از آن‌ها سود کسب کند؟ چگونه باید چت‌بات‌هایی را بفهمیم که گذشته را به‌نادرستی بازنمایی می‌کنند؟ اما برای ما، نگرانی‌های عمیق‌تری وجود دارد که به رابطه‌ ما با مردگان مربوط می‌شود. آیا این‌ها جایگزین‌های مصنوعی‌اند که فقط اندوه ما را پنهان می‌کنند؟ یا در گفتگو با شبیه‌سازی مردگان چیزی منحصربه‌فرد و ارزشمند وجود دارد؟

روابطی که با دیگران برقرار می‌کنیم، زندگی ما را سرشار از معنا و تجربیات مشترک می‌سازد، اما این پیوندها توسط گذر زمان و گسست مرگ تهدید می‌شوند. فقدان‌های عمیق، امری اجتناب‌ناپذیر است. به همین دلیل، همة فرهنگ‌های انسانی آیین‌ها، داستان‌ها و منابع دیگری برای مواجهه با مرگ عزیزان خود توسعه داده‌اند. در کتاب یازدهم «اودیسه» هومر، که با عنوان «نکیا[۹]» یا «کتاب مردگان[۱۰]» نیز شناخته می‌شود، اولیس به دنیای مردگان سفر می‌کند و مادر مرده‌اش، آنتیکلئا[۱۱]، را می‌یابد که به شبحی بدل شده است، روحی که نمی‌تواند او را در آغوش بگیرد.

«کتاب مردگان» مصریان باستان، مجموعه‌ای از متون که در آغاز بر طومارهای پاپیروس و دیوارهای مقبره‌ها نوشته می‌شد، شامل وردهایی بود که برای هدایت ارواح گمشده به دنیای پس از مرگ به‌کار می‌رفت، جایی که ممکن به آن‌ها بود جاودانگی عطا شود. در کنار این داستان‌ها و افسون‌های باستانی، آیین‌های ادامه‌داری وجود دارند که با مردگان ارتباط برقرار می‌کنند. در برخی فرهنگ‌های آسیایی، گفته می‌شود که در «ماه ارواح[۱۲]»، درهای دنیای مردگان گشوده می‌شود و ارواح نیاکان آزادانه در قلمرو زندگان پرسه می‌زنند. به همین ترتیب، در مکزیک، روز مردگان (Dia de Los Muertos) زمانی برای یادآوری و جشن گرفتن است، که در آن زندگان و مردگان می‌توانند با هم ارتباط برقرار کنند. آیین‌های دیگر کمتر عمومی هستند. در فرهنگ یهودی، آیین «شِوا[۱۳]»، که در هفت روز نخست پس از مرگ عزیزان برگزار می‌شود، فضایی ساختاریافته برای گردهم‌آیی بر محور یاد متوفی فراهم می‌آورد. در فرهنگ ژاپنی، اشیای مقدسی چون «بوتسودان[۱۴]»، محرابی بودایی و خانگی برای بزرگداشت اعضای خانواده درگذشته، پیوند مداوم با نیاکان درگذشته را ممکن می‌کنند.

این باورها و آیین‌های فرهنگی امید مردم را زنده نگاه می‌دارند تا شاید روزی بتوانند خواستۀ خود برای گفت‌وگو با مردگان را محقق سازند. این باورها در سوگواری به افراد یاری می‌رسانند، زیرا احساسی را تقویت می‌کنند که بر اساس آن جامعه انسانی فراتر از فقدان است و عشق تا زمانی که حافظه باقی می‌ماند، نابود نمی‌شود.

“وقتی کسی از دنیا می‌رود، از بازمانده انتظار می‌رود که آن رابطه را رها کرده و به زندگی‌اش ادامه دهد.

اما در غرب صنعتی‌شده، جوامع پشتیبان در حال فروپاشی‌اند. نهادهای معنوی، آیین‌ها و باورهای ما با قرن‌ها عقل‌زدایی، تهی شده‌اند. این موضوع ممکن است حاکی از آن باشد که مدرنیتۀ فناورانه، با تعهدش به عقلانیت علمی، دلیل رابطۀ غالباً تهی‌شدۀ جهان غرب با مرگ است.

در غرب صنعتی، عقلانیت به معنای اولویت دادن به آن چیزی است که قابل دیدن، لمس کردن و اندازه‌گیری باشد. زمانی که کسی می‌میرد، از فرد عاقل انتظار می‌رود که آن رابطه را پشت سر بگذارد و به مسیرش ادامه دهد. فرهنگ فناورانۀ ما به‌جای آنکه منابع معنوی نوینی در اختیارمان قرار دهد، به نظر می‌رسد که ابزارهای بی‌شماری برای رویگردانی از مرگ در اختیارمان می‌گذارد: پزشکی برای به تعویق انداختن مرگ، سرگرمی برای تسکین، دارو برای بی‌حس کردن، و فناوری‌هایی برای اجتناب و چشم‌پوشی. فرد عادی هم‌زمان غرق در تصاویر پر زرق و برق از مرگ انسان‌هاست و در عین حال از تجربه‌های واقعی و معنادار با مرگ دور نگه داشته می‌شود. در این میان، پیشرفت‌های فناورانه‌ای که زندگی ما را با ثروت و قدرت فزاینده اشباع کرده‌اند، نوید راهی ورای مرگ را می‌دهند، ظهور نوعی رستاخیز فناورانۀ نوین.

با این حال، با وجود تمام پویایی‌اش، این نبوغ فناورانه نتوانسته جلوی این ظن را بگیرد که برای مسائل معنوی، راه‌حل‌های فنی وجود ندارد. اغلب گفته می‌شود که فناوری‌های ما، به جای آنکه پاسخگوی نیازهای ما باشند، صرفاً کمک می‌کنند تا واقعیت مرگ را انکار کنیم. برای برخی، این فناوری‌ها چیزی جز ابزارهای حفظ ظاهر نیستند که تنها برای پوشاندن درد اجتناب‌ناپذیر فقدان طراحی شده‌اند. و در میان همه این ابزارها، چه چیزی می‌تواند زیان‌بارتر از چت‌باتی باشد که با صدای کسانی صحبت می‌کند که در واقع، برای همیشه رفته‌اند؟

فناوری چت‌بات از آغاز پیدایش خود، همواره با فریب و توهم همراه بوده و با تردید نگریسته شده است. یکی از نخستین و شناخته‌شده‌ترین چت‌بات‌ها، ELIZA بود که در دهه ۱۹۶۰ توسط ژوزف وایزنبام[۱۵]، استاد دانشگاه MIT و پیشگام رایانه که بعدها به یکی از اصلی‌ترین منتقدان هوش مصنوعی بدل شد، ساخته شد. وایزنبام بعدها هوش مصنوعی را «نشانگر دیوانگی دنیای ما» توصیف کرد. ELIZA برای تقلید از یک روان‌درمانگر طراحی شده بود و از طریق شناسایی کلمات کلیدی و قوانین از پیش‌برنامه‌ریزی‌شده، سؤالاتی ساده از کاربران می‌پرسید که آن‌ها را به تأمل وا‌می‌داشت. هرچند به معیارهای امروزی ابتدایی محسوب می‌شود اما ELIZA برای کاربران زمان خود جذاب بود. وقتی منشی وایزنبام خواست با این چت‌بات مدتی تنها باشد، او این درخواست را دلیلی بر آن دانست که منشی‌اش اشتباهاً تصور کرده ماشین دارای ذهن است. در نتیجه، وایزنبام به این باور رسید که حتی چت‌بات‌های ساده‌ای چون ELIZA می‌توانند «در انسان‌های کاملاً معمولی نیز اندیشه‌های توهم‌آمیز قدرتمندی القا کنند». امروزه، چت‌بات‌ها به جای قواعد از پیش تعریف‌شده، از یادگیری ماشینی بهره می‌برند و قادرند مکالماتی پیچیده داشته باشند، از جمله استدلال، پاسخ‌گویی به پرسش‌ها، دنبال کردن زمینه‌ها و پیش‌فرض‌های گفتگو. چت‌بات‌های معاصر می‌توانند به‌مراتب بیشتر از ELIZA تجربه مکالمه‌ای متقاعدکننده همچون تعامل با یک انسان واقعی فراهم کنند.

اگرچه چت‌بات‌ها سابقه‌ای طولانی دارند، چت‌بات‌های مردگان نوآوری نسبتاً جدیدی‌اند که با پیشرفت‌های اخیر در فنون برنامه‌نویسی و گسترش داده‌های شخصی ممکن شده‌اند. در ساده‌ترین شکل، این چت‌بات‌ها با ترکیب یادگیری ماشین و نوشته‌های شخصی، مانند پیامک‌ها، ایمیل‌ها، نامه‌ها و دفترچه‌های یادداشت، ساخته می‌شوند، متونی که بازتابی از سبک گفتار، نحو، نگرش‌ و ویژگی‌های فردی اشخاص است. روش‌های مختلفی برای ترکیب این داده‌ها وجود دارد. یکی از روش‌های پرهزینه شامل آموزش یک مدل زبانی جدید با استفاده از نوشته‌های شخصی فرد است. روشی فنی و ساده‌تر استفاده از یک چت‌بات از پیش آموزش‌دیده (مانند ChatGPT) است که داده‌های شخصی افراد در قسمت زمینۀ[۱۶] مکالمه وارد می‌شود. هر دو روش امکان آن را فراهم می‌کنند که چت‌بات شبیه فرد درگذشته صحبت کند، با تولید گزاره‌هایی «انتخابی» از میان آنچه فرد درگذشته در واقعیت نوشته، گزاره‌هایی «مولد» که به سخنان فرد شباهت دارند، یا ترکیبی از هر دو.

“چت‌بات‌های مردگان، وقتی به شکل پولی یا سرگرمی ارائه شوند، در دست شرکت‌های بی‌وجدان می‌توانند به ابزاری خطرناک تبدیل شوند.

چت‌بات‌ها می‌توانند به‌تنهایی یا در ترکیب با سایر ابزارهای هوش مصنوعی، مانند ابزارهای شبیه‌سازی صدا و «دیپ‌فیک» – برای ایجاد بازنمایی‌های تعاملی از مردگان استفاده شوند. امروزه بسیاری از شرکت‌ها و پلتفرم‌ها در صورت داشتن داده‌های مناسب، ظرفیت فنی تولید نسخه‌ای از عزیز درگذشتۀ شما را به‌صورت چت‌بات دارند. این چت‌بات‌ها در آینده احتمالاً رایج‌تر و پیچیده‌تر خواهند شد و فراتر از صرفاً متن عمل خواهند کرد. درست همانند احضارکنندگان ارواح و تخته‌های احضار روح، این چت‌بات‌ها ظاهراً یکی از قدیمی‌ترین آرزوهای ما را برآورده می‌سازند: صحبت دوباره با مردگان.

بسیاری از منتقدان این تلاش فناورانه را شکلی حقیرانه از انکار مرگ می‌دانند. یکی از انتقادات رایج این است که کاربرانی که از نظر عاطفی آسیب پذیرند، ممکن است چنان در این تعاملات غرق شوند که چت‌بات را با فرد درگذشته اشتباه بگیرند یا فراموش کنند که آن فرد دیگر واقعاً وجود ندارد. همان‌گونه که فیلسوف پاتریک استوکس[۱۷] در کتاب ارواح دیجیتال[۱۸] (۲۰۲۱) می‌گوید، ما ممکن است «چنان به آواتارهای مردگان عادت کنیم که آن‌ها را به‌عنوان خودِ مردگان بپذیریم و با آن‌ها مانند درگذشتگان واقعی خود رفتار کنیم». این نوع نگرانی، آن‌گونه که وایزنبام می‌ترسید، نشان می‌دهد که توان بالقوۀ شفابخش این چت‌بات‌ها بر پایه نوعی اندیشه توهم‌آمیز است.

نگرانی دیگر به فقدان زندگی درونی در چت‌بات‌ها بازمی‌گردد. منتقدانی مانند فیلسوف شانون والور[۱۹] در کتاب آیینۀ هوش مصنوعی[۲۰] (۲۰۲۴) معتقدند که در پیوندهای عاطفی با موجوداتی که قادر به پاسخ‌گویی با محبت یا علاقه نیستند، نقصی بنیادین وجود دارد، عشقی که نه از احساسات متقابل بلکه از «منطق اقتصادی مبادله» تغذیه می‌شود، و نه از «اتحاد ناپایدار احساس و عمل عاشقانه». چنین روابط یک‌سویه‌ای از نظر عاطفی، خطر اتکای بیش از حد، انزوای اجتماعی و سوءاستفاده را به‌همراه دارند. این خطر به‌ویژه هنگامی تشدید می‌شود که چت‌بات‌های مردگان توسط شرکت‌هایی تولید شوند که انگیزة مالی برای بازی‌دادن کاربران و افزایش تعامل آن‌ها دارند. چت‌باتی از مردگان که به‌شدت پولی‌سازی شده باشد (فعال‌سازی ویژگی «مهربانی» چت‌بات در ازای هزینه‌ای اندک!) یا ساختار بازی‌گونه داشته باشد (هر روز چت کن تا سطح پروفایلت افزایش یابد!)، می‌تواند ابزاری خطرناک در دستان شرکتی بی‌وجدان باشد.

چنین انتقادهایی اغلب به صورت ضمنی این فرض را در خود دارند که هدف چت‌بات‌های مردگان ایفای نقش جایگزین برای عزیز از دست رفته است، به عبارتی یک همدم ساختگی. این مدل استفاده، چت‌بات را به ابزاری تبدیل می‌کند که باید تا حد امکان واقع‌گرایانه و کامل طراحی شود. و از این منظر، دو مشکل محتمل است: یا چت‌بات‌ها قادر به رسیدن به این سطح نیستند و بنابراین فریبنده و ناقص‌اند، یا قادرند به این سطح برسند و بنابراین باعث سردرگمی، انزوا یا سوءاستفاده از کاربران می‌شوند.

اما این فرض ضمنی نادرست است. چت‌بات‌های مردگان نباید به‌عنوان جایگزین یا همدم به‌کار روند. آن‌ها نباید تا حد ممکن واقعی و کامل ساخته شوند. در عوض، این چت‌بات‌ها باید هدفی پیچیده‌تر و آشناتر را دنبال کنند، هدفی که می‌تواند به ما کمک کند تا نه از طریق رستاخیز فناورانه، بلکه از راه تخیل، از وضعیت فناپذیر خود فراتر رویم.

هر عزادار، یا هر دانش‌آموخته تاریخ، می‌داند که روابط به سادگی با مرگ پایان نمی‌یابند؛ یادها، خیالات، پرسش‌ها و پاسخ‌ها در ذهن زندگان همچنان می‌جوشند و از طریق اشیاء باقی‌مانده و حافظه جمعی تقویت می‌شوند. فضایی سکولار که به این واقعیت اجازه تداوم می‌دهد، همان عرصۀ هنر است.

ولادیمیر ناباکوف[۲۱] در کتاب خاطرات خود، صحبت کن، حافظه[۲۲] (۱۹۵۱) می‌نویسد: «همه چیز همان‌طور است که باید باشد، هیچ‌چیز هرگز تغییر نخواهد کرد، هیچ‌کس هرگز نخواهد مرد.» او با فراخوانی خاطرات کودکی، تصویری حسی و زنده از گذشته خلق می‌کند:

«دوباره کلاس درسم را در ویرا می‌بینم، گل‌های رز آبی کاغذ دیواری، پنجره‌ای باز. بازتاب آن آینۀ بیضی‌شکلی را پر می‌کند که بالای کاناپه چرمی قرار دارد و عمویم آنجا نشسته و با ولع کتابی پاره پوره را می‌خواند. حس امنیت، خوشی، و گرمای تابستان خاطره‌ام را فرا می‌گیرد… آینه از نور لبریز است؛ یک زنبور عسل وارد اتاق شده و به سقف برخورد می‌کند.»

این صحنه احتمالاً یک رویداد واقعی، زنبور یا کتاب خاصی را نشان نمی‌دهد. بلکه ترکیبی است از برداشت‌های مختلفی که در ذهن نویسنده شکل گرفته‌اند. واژه «با ولع» مثالی از فیلتر شدن حافظه کودکی از منظر بزرگسالی است، زیرا کودکان معمولاً چنین اصطلاحی را به کار نمی‌برند. حافظه مکانی است برای درک معنا از خلال جزئیات کلی‌نگرانه[۲۳]، و هنر نیز فضایی است که در آن چنین پرتره‌هایی از زندگی گذشته می‌توانند تداوم یابند.

“ما این آثار باقی‌مانده را نگه می‌داریم تا تخیل‌مان نسبت به گذشته و نیاکان‌مان را پرورش دهیم.

زندگی ما سرشار از خیالات معنادار است، از جمله خاطرات شخصی‌مان. این نوع حافظه معمولاً همچون صحنة ناباکوف، از ترکیب برداشت‌های مختلف ساخته می‌شود، گل‌های آبی، زنبور، کتاب، حالتی بر چهره یک خویشاوند، که هنگام بازگویی در قالب روایت به هم دوخته می‌شوند. این دوختن، نوعی تخیل‌پردازی است که با حقیقت در تضاد نیست. فیلسوف کندال والتون[۲۴] در تقلید به مثابه وانمود[۲۵] (۱۹۹۰) تخیل را چنین تعریف می‌کند: آنچه باید تصور شود. به گفته او، خواننده با خواندن آن صحنه از کتاب صحبت کن، حافظه، باید اتاق ناباکوف را تصور کند. این اتاق به‌این‌ترتیب بخشی از جهانی خیالی می‌شود، جهانی که خواننده آن کتاب باید در ذهن خود بسازد. هرچند آن کتاب در دستۀ «ادبیات غیرتخیلی» قرار گیرد، از دید والتون، جهان آن خیالی است، گرچه به نوعی متفاوت نسبت به رمان آتش رنگ‌پریده[۲۶] (۱۹۶۲) ناباکوف. کتاب صحبت کن، خاطره به‌طور گسترده‌ای از نیروی تخیل بهره می‌برد تا مخاطب بتواند موضوع اصلی اثر را احساس کند: اینکه دوران کودکی نویسنده آمیخته‌ای از گرما و اندوه بوده است. بر اساس چارچوب نظری والتون، بخش‌هایی از صحبت کن، خاطره و نمونه‌های مشابه آن، به‌عنوان «ابزار و ادوات نمایش» عمل می‌کنند که «الزام‌آور» بوده و «برانگیزاننده» تخیلات هستند. این تخیلات را می‌توان در قالب گزاره‌هایی توصیف کرد (برای مثال، زنبور سرگردانی به سقف برخورد می‌کند) که درون جهانی خیالی صادق‌اند؛ یعنی جهانی که خواننده‌ی صحبت کن، خاطره باید آن را در ذهن خود تصور کند. با زیستن در چنین جهانی خیالی، می‌توانیم در پی حقیقت‌هایی درباره گذشته و روابط خود باشیم. هنر، این جهان‌های خیالی و جست‌وجو برای حقیقت درون آن‌ها را صورت‌بندی و نظام‌مند می‌کند.

آثار نجات‌یافته، مانند نامه‌ها و دفترچه‌ها، نیز می‌توانند ما را در این جست‌وجو یاری دهند. وقتی «ایمی» نامه‌ای از سال ۱۹۶۷ را می‌خواند که مادربزرگش در یک سفر کاری به همسرش نوشته بود، در زمان، مکان و دیدگاه به عقب بازمی‌گردد. او مادربزرگ خود «هانا» را در حال نوشتن نامه، و پدربزرگش «فردریک» را در حال دریافت آن تصور می‌کند. او واکنش فردریک را هنگام خواندن خبر افزایش ده سنتی حقوق همسرش مجسم می‌کند، یا حالت چهره‌اش هنگام خواندن در مورد قد کشیدن دخترشان. تخیلات ایمی با اطلاعاتی ناقص اما مبتنی بر استنباط پر می‌شوند، مثلاً ارزش ده سنت در سال ۱۹۶۷ یا سن عمه‌اش در آن زمان. آن نامه، همچون یک ابزار والتونی، محتوای دنیای خیالی ایمی را تعیین می‌کند و او را به تخیل دربارة زندگی نیاکانش وا‌می‌دارد. ما چنین آثار را حفظ می‌کنیم تا تخیل‌مان از گذشته و نیاکان را پرورش دهیم. هرچه نمونه‌های بیشتری از صداهای نیاکان را گردآوریم، شناخت ما از هویت آن‌ها غنی‌تر، و بینش‌مان نسبت به خانواده و خودمان عمیق‌تر خواهد شد.

اما حتی بدون این ابزارهای ملموس مانند عکس و نامه، باز هم می‌توان با پیوندهایی سست‌تر به تخیل دست یافت. روایتی مبهم دربارۀ یک جد خیلی دور ممکن است به‌عنوان ابزاری برای ساخت تصویری خیالی از گذشته عمل کند، به‌شرط آنکه شنونده علاقه‌ای به این تخیل داشته باشد. یک کلاه متعلق به دهه ۱۸۹۰ ممکن است ما را وادارد که نیاکان خود را در حال پوشیدن آن مجسم کنیم. هرچه ابزارهای ما دقیق‌تر، مشخص‌تر و چندوجهی‌تر باشند، بازنمایی خیالی ما از فرد گذشته به واقعیت نزدیک‌تر خواهد بود.

اما یک بازنمایی همواره یک بازنمایی باقی خواهد ماند، فارغ از میزان درستی آن.

مانند خاطرات، عکس‌ها، نامه‌ها، کلاه‌ها و روایت‌های شفاهی، چت‌بات‌هایی که بر پایۀ داده‌های مردگان ساخته شده‌اند نیز می‌توانند در جست‌وجوی حافظه ما نقش ایفا کنند، در جهت درک بهتر زندگی، روابط و هویت‌هایمان، و در خلق پیوندهایی فراسوی زمان. این چت‌بات‌ها می‌توانند به‌عنوان ابزارهایی والتونی عمل کنند که دنیای خیالی می‌سازند و کاربران را به ورود به این دنیاها ترغیب می‌کنند. درون این جهان‌ها، می‌توانیم به کاوش و تداوم روابط مهم خود بپردازیم. از آنجا که چت‌بات‌ها انسان نیستند بلکه ابزارهایی برای خلق گفتگوهای خیالی‌اند، طرف مکالمه کاربر، شخصیتی بر پایۀ فرد درگذشته، مستقل از مکالمه وجود نخواهد داشت. کاربران این شخصیت خیالی را از طریق تعامل با چت‌بات می‌سازند. به این ترتیب، چت‌بات‌ها نوعی عاملیت خلاقانه خاص به کاربران می‌بخشند، که در آن، کاربر خود در خلق دنیای خیالی و شخصیت‌های خیالی مشارکت فعال دارد. صحبت با چت‌بات، همانند هنر بداهه‌پردازی است؛ کاربر هم‌زمان هنرمندی خلاق و بیننده‌ای پذیرنده است که در جست‌وجوی معنا، بینش یا سرگرمی، مسیر مکالمه را هدایت می‌کند و هدایت می‌شود.

پیچیدگی چنین تعاملاتی بی‌سابقه نیست. انسان‌ها به‌طور طبیعی در نقش‌آفرینی مهارت دارند: ما همواره شوخی می‌کنیم، تظاهر می‌کنیم، بازی می‌کنیم. از همین‌رو، قضاوت ویزنبام دربارۀ منشی‌اش، تحقیرآمیز بود. اینکه او گمان کرد منشی‌اش به‌طور توهم‌آمیز به چت‌بات ELIZA شخصیت بخشیده، نادیده‌گرفتن هوشمندی اوست. احتمالاً آن زن از ELIZA دقیقاً همان‌طور استفاده می‌کرد که طراحی شده بود: برای ایفای خیالی نقش یک درمانگر. ELIZA درمانگر نبود؛ بلکه تنها ابزاری بود که برای زنده شدن به یک کاربر نیاز داشت.

این پتانسیل خیالی، زمانی تضعیف می‌شود که چت‌بات‌های مردگان صرفاً به‌عنوان جایگزین‌های ناتمام برای عزیزان از دست‌رفته در نظر گرفته شوند. چنین نگاهی در آثار علمی‌تخیلی بسیار رایج است، مانند قسمت «زود برمی‌گردم» (۲۰۱۳) از سریال آینۀ سیاه[۲۷]، که در آن زنی داغ‌دار به هوش مصنوعی‌ای دل می‌بندد که جایگزین همسر مرحومش شده است. این دیدگاه جایگزین‌انگارانه از سوی منتقدان و حتی برخی کاربران نیز پذیرفته شده است، مانند کودی دلیستراتی[۲۸] روزنامه‌نگار، که در کتاب درمان اندوه[۲۹] (۲۰۲۴) می‌کوشد عزیزش را «با بیشترین میزان وفاداری» بازآفرینی کند، اما هنگامی که «آن واقعیت جایگزین فرو می‌پاشد» و عزیزش «برای بار دوم می‌میرد»، خود را «ویران» می‌یابد.

“چت‌بات‌های مردگان مثل یک تئاتر مشارکتی‌اند که به مخاطب اجازه می‌دهند در دنیایی خیالی سهیم شود.”

این نوع نگاه به چت‌بات‌های مردگان، دیدگاهی اشتباه است. ظرفیت واقعی این فناوری‌ها زمانی بهتر درک می‌شود که به آن‌ّها همچون آثار هنری نگاه کنیم، یا دقیق‌تر، همچون اجراهای نمایشی. تعامل با چت‌بات شبیه حضور در نمایشی مشارکتی است. در چنین اجراهایی، تماشاگران نقش فعالی در روایت بازی می‌کنند. از نمونه‌های اولیه می‌توان به جشنواره‌های دیونوسی[۳۰] یا نمایش‌های مذهبی قرون وسطایی اشاره کرد. نمونه‌های مدرن‌تر شامل تلاش‌های برتولت برشت[۳۱] برای شکستن «دیوار چهارم» و نیز نمایش‌های تعاملی هستند که در آن‌ها تماشاگران آزادانه در فضای تئاتر می‌گردند و با بازیگران در تعامل‌اند.

چت‌باتی که بر پایه داده‌های شخصی ساخته شده، مانند بازیگری است که براساس یک پیش‌زمینه یا طرح شخصیت، به‌شیوه‌ای اجرایی شخصیتی را بازنمایی می‌کند، مانند سرباز جنگ داخلی در یک بازسازی تاریخی، تقلیدکنندة الویس، یا شاه پنتئوس در نمایش دیونیسوس در [۳۲]۶۹ (۱۹۶۹)، که نسخه‌ای مشارکتی از باخایی‌های[۳۳] اوریپید[۳۴] است. چت‌بات‌های مردگان، همانند تئاتر مشارکتی، مخاطب را مستقیماً در جهان‌های خیالی درگیر می‌کنند و فرصتی فراهم می‌آورند برای آشنایی خیالی با فردی واقعی که شخصیت بر اساس او ساخته شده است.

البته این تشبیه تئاتری کامل نیست. برخلاف بازیگران انسانی، چت‌بات‌ها حضور فیزیکی ندارند، آگاهانه تصمیم نمی‌گیرند، یا در ساخت معنا با مخاطب مشارکت نمی‌کنند. با این حال، این چارچوب مفید است زیرا نسبت چت‌بات و شخص درگذشته را روشن و پررنگ می‌سازد. بازیگران نه با فرد واقعی یکی‌اند، نه جایگزین او؛ بلکه اطلاعات و حسی از ویژگی‌ها و پیچیدگی‌های او را منتقل می‌کنند.

کاربر آگاه نیز باید چنین نگاهی به چت‌بات‌ها داشته باشد. بسته به نحوۀ طراحی، چت‌بات می‌تواند اشخاص را به شیوه‌های گوناگون بازنمایی کند. این تصور که چت‌بات بازنمایی دقیق و نهایی یک فرد درگذشته است، مانند آن است که فکر کنیم نقش‌پردازی یک شخصیت تاریخی توسط بازیگری، تنها بازنمایی معتبر از آن شخصیت است. همان‌طور که برای آفرینش یک شخصیت تاریخی می‌شود از منابع گوناگونی الهام گرفت، داده‌های شخصی ما نیز از وجوه مختلف هویت‌مان جاری‌اند. افراد صدای واحدی ندارند: ما در شبکه‌های اجتماعی با پیامک‌های شخصی‌مان متفاوت حرف می‌زنیم. هیچ روش واحدی برای طراحی «بازیگر چت‌باتی» وجود ندارد، چون هیچ چشم‌انداز قطعی و نهایی برای شناخت یک فرد وجود ندارد. همان‌گونه که نقش‌های بازیگری می‌توانند بی‌نهایت تنوع داشته باشند، یا خاطرات می‌توانند به هزار شیوه مختلف نوشته شوند، چت‌بات نیز می‌تواند دریچه‌های بی‌شمار، مفید، خلاقانه، بامزه، عجیب یا هنری به سوی درک یک زندگی باشد.

بگذارید این دیدگاه را با ذکر چند مورد از احتمالات خیالی ملموس‌تر کنیم. تصور کنید که با برنامه‌نویسان همکاری می‌کنید تا یک چت‌بات از پدربزرگ درگذشته‌تان بسازید. تصمیم می‌گیرید چت‌باتی گزینشی طراحی کنید که بر اساس جملاتی که او واقعاً نوشته یا گفته، یادبود او را زنده نگه دارد. اما برای روان‌تر شدن مکالمه‌ها، اندکی تولید زبانی نیز به آن می‌افزایید. وارد فرایند دشوار انتخاب نوشته‌های مناسب می‌شوید و درمی‌یابید که جملات موجود در نامه‌های شغلی، صدایی رسمی دارند که با لحن صمیمی نامه‌های خانوادگی فرق می‌کند. همچنین، فایل‌های صوتی‌ای دارید که صدای گفتاری پدربزرگ با سبک نوشتاری‌اش متفاوت است، انسان‌ها چندوجهی‌اند و نمی‌توان آن‌ها را به‌آسانی در دسته‌بندی‌های مشخص قرار داد.

در نتیجه، سازندۀ چت‌بات ناگزیر می‌شود پرسش‌هایی دشوار و بسیار مهم در مورد متوفی مطرح کند: می‌خواهم چگونه او را به یاد بیاورم؟ انسان باید چگونه به یاد آورده شود؟ تلاشی که برای ساختن چنین چت‌باتی صرف می‌شود، نشان می‌دهد که محصول نهایی نوعی بازنمایی است که با انتخاب‌ها و دیدگاه‌های سازندۀ آن شکل گرفته. در نهایت، شما تصمیم می‌گیرید هم شوخ‌طبعی پدربزرگ‌تان را گرامی بدارید و هم فرزندانتان از تجربیات او در جنگ جهانی دوم آگاه باشند. بنابراین، دو چت‌بات طراحی می‌کنید: یکی برای نمایش جنبۀ شوخ‌طبع او و دیگری برای روایت تاریخ. چت‌بات تاریخی در کنار روایت کردن تاریخ، به عنوان راهنمای بایگانی خانوادگی نیز عمل می‌کند و به اسناد اصلی اسکن‌شده نیز ارجاع می‌دهد.

در مثالی دیگر، فرض کنید همسرتان را به‌تازگی در یک حادثه از دست داده‌اید. اطرافیان به زندگی عادی برگشته‌اند اما شما هنوز در اندوهی عمیق فرو رفته‌اید و به دنبال راهنمایی و آرامش هستید. او در ذهن شما زنده است و سخت است با جهانی کنار بیایید که نبودنش را پذیرفته. بنابراین، به یک شرکت فناورانه اجازه می‌دهید با استفاده از تمام داده‌های موجود از او، یک چت‌بات مولد بسازد، می‌خواهید این چت‌بات گسترده و مکالمه‌گر باشد. در این‌جا داستان از آینه سیاه فاصله می‌گیرد: پلتفرم شرکت به مکالمه‌ها یک چارچوب می‌دهد؛ چت‌بات گاه‌به‌گاه «از نقش بیرون می‌آید» و شما را به تامل دربارۀ میزان هماهنگی چت‌بات با خاطرات‌تان، وضعیت عاطفی‌تان و بینش‌های جدیدتان وادار می‌کند. این فرایند باعث تنظیم تدریجی چت‌بات می‌شود و چون مرتباً وجود چارچوب بازنمایی برای شما یادآوری می‌شود، به آن چت‌بات به چشم یک جایگزین واقعی نگاه نمی‌کنید.

چت‌بات‌ها می‌توانند نقش متصدی موزه را ایفا کنند و آگاهانه درباره اسناد و بایگانی‌های یک فرد سخن بگویند.

حال تصور کنید بزرگسالی هستید که در کودکی والدین‌تان را از دست داده‌اید. اکنون که خود خانواده‌ای دارید، در پی فهم بهتر انتخاب‌های آن‌ها هستید. به دنبال خرد مشترک آنان دربارۀ خانواده و فرزندپروری می‌گردید. یک چت‌بات مولد می‌سازید که از داده‌هایی دربارۀ افکار پدر و مادرتان، یادداشت‌ها، خاطرات شفاهی، و منابعی که آن‌ها مهم می‌دانستند، تغذیه شده. با این چت‌بات به‌عنوان نوعی هوش منحصربه‌فرد تعامل می‌کنید؛ نه بازنمایی یک فرد خاص، اما هم‌چنین نه هوشی عمومی مثل ChatGPT. این چت‌بات حامل خردی جمعی و خاص است.

این‌ها تنها نمونه‌اند. دامنۀ طراحی خلاقانه چت‌بات‌ها بسیار گسترده است و باید در چارچوب هنری بررسی شود. سازندگان آن‌ها می‌توانند به هنر و منابع فرهنگی‌ای رجوع کنند که به ما در سوگواری و یادآوری گذشتگان کمک می‌کنند. مثلاً، می‌توان چت‌باتی طراحی کرد که همچون یک واسطۀ معنوی با جهان ارواح ارتباط برقرار کند تا احساس رمزآلودی به تجربة خیالی بدهد. یا چت‌بات‌هایی که از «اثر بیگانگی[۳۵]» برشت بهره می‌گیرند؛ تکنیکی نمایشی برای جلوگیری از غرق شدن در داستان و ایجاد فاصله‌ای تأمل‌برانگیز. این امر شامل شکستن شخصیت و گفت‌وگوهای فرامتنی است، مانند همان چت‌باتی که همسر درگذشته را بازنمایی می‌کند. در این راستا، چت‌باتی می‌تواند نقش راهنمای موزه‌ای را ایفا کند که آگاهانه دربارۀ فرد بازنمایی‌شده و آرشیو خاطراتش سخن می‌گوید.

چت‌بات‌های مبتنی بر شخصیت‌های مشهور می‌توانند صداهای سبک‌پردازی‌شده از درگذشتگان ارائه دهند، مانند کاریکاتورهایی که ویژگی‌های خاص افراد را برای طنز، نقد یا بزرگداشت اغراق می‌کنند. برای نمونه در یک کلاس درس می‌توان چت‌باتی از راوی خاطراتی مانند صحبت کن، حافظه از ناباکوف ساخت تا دانش‌آموزان پس از پایان کتاب نیز، مکالمه را ادامه دهند. یا می‌توانید چت‌باتی مبتنی بر خاطرات کودکی‌تان طراحی کنید تا با خودِ گذشته‌تان گفتگو کنید. حتی می‌توان والدینی خشن را در لحظات عصبانیت بازنمایی کرد تا در جلسات درمانی، تروماهای کودکی پردازش شود. یا فردی مضطرب را چنان بازنمایی کرد که افکار نگرانش آشکار شود تا به درک و همدلی بهتری از او برسد. یک چت‌بات ممکن است با تمامی اسناد خانوادگی تغذیه شود و با صدای نیاکان شما سخن بگوید. یا چت‌باتی بر مبنای نوشته‌های شناخته‌شده از یک روستای باستانی یا آثار نویسنده‌ای برجسته مانند افلاطون، جیمز بالدوین، اورسولا لو گویین، یا گروه‌هایی مانند بیت‌نویس‌ها[۳۶]، تعالی‌گرایان[۳۷] یا اعضای اوولیپو[۳۸] ساخته شود. احتمالات بی‌پایان‌اند. این فناوری می‌تواند ما را به درک ماهیت مرکب شخصیت‌هایی که در جهان‌های خیالی تصور می‌کنیم نزدیک کند و کاربردهای گوناگون يادآوری را در زندگی‌مان روشن سازد.

اگر این مثال‌ها مستلزم تفکر و تلاش زیاد به نظر می‌رسند، به این دلیل است که واقعاً همینطور است. بازنمایی هنری خوب نیازمند کار خلاقانه است. و این کار خلاقانه به خودی خود است که ارزش دارد. در واقع، فرایند ساخت چت‌بات، که باید دربرگیرندۀ تصمیم‌های هنری و تعاملات تفکربرانگیز با حافظه و بایگانی فرد باشد، ممکن است از محصول نهایی هم معنادارتر باشد. همان‌طور که تئاتر مشارکتی به جای یک اجرای کامل و حرفه‌ای، بر فرایند و تکرار آن تأکید دارد، ساخت چت‌بات نیز نیازمند اصلاح مداوم است. بنابراین، اجرا و توسعة خلاقانه بخشی از یک روند واحدند.

به عبارتی هیچ محصول تمام شده‌ای به نام چت‌بات وجود ندارد که مستقل از مشارکت خلاقانۀ کاربران باشد؛ چراکه چت‌بات‌ها ابزارهایی‌اند که تنها از رهگذر مشارکت و بداهه‌پردازی کاربران می‌توانند جهان خیالی را زنده کنند. از این‌رو، اگرچه چت‌بات‌ها می‌توانند دسترسی به بایگانی‌ها را تسهیل کنند، اما جایگزین آن‌ها نمی‌شوند و آن‌ها را تقلیل نمی‌دهند. و همین دلیل دیگری‌ست برای آنکه به شرکت‌های فناوری که چت‌بات‌هایی آماده و ظاهراً کامل عرضه می‌کنند، با دیدۀ تردید بنگریم. به جای آن، باید در پی فناوری‌هایی باشیم که به ما اجازه دهند چت‌بات‌های خود را، بدون نیاز به تخصص فنی بالا، بسازیم و تنظیم کنیم. هیچ راه میان‌بری برای رسیدن به این بازنمایی‌های هوشمندانه وجود ندارد، و نباید تلاش کنیم این فرایند خلاقانۀ ارزشمند را دور بزنیم.

این گذار از چت‌بات‌ها به‌عنوان همراهان روزمره به ابزارهایی برای یادبود هنری، بسیاری از نگرانی‌های رایج را رفع می‌کند. از این منظر، می‌توان دریافت که «بازیگران» چت‌بات لزوماً هدفشان واقع‌گرایی نیست. آن‌ها نمی‌توانند و نخواهند توانست که یک فرد درگذشته را به‌طور کامل بازنمایی کنند. آن‌ها کاربران را فریب نمی‌دهند که انگار مردگان هنوز زنده‌اند یا واقعاً دارند با یک انسان واقعی گفت‌وگو می‌کنند. برعکس، این چت‌بات‌ها با فراخوانی خاطرات مردگان در فضاهای خیالی، غیبت آن‌ها را در جهان واقعی پررنگ‌تر می‌کنند. افزون بر این، نگرانی‌ها در مورد روابط یک‌طرفه با چت‌بات‌ها نادرست است، زیرا دلبستگی کاربر نه به یک ابزار بلکه به شخص درگذشته و شخصیت‌هایی است که نمایندۀ اویند. این ابزارها، یعنی چت‌بات‌های خاص بر بستری خاص با داده‌هایی در حال تغییر، اغلب گذرا و قابل‌جایگزین‌اند، درحالی‌که فرد درگذشته چنین نیست. اگر این ابزارها در خدمت اهداف هنری باشند، نه مقاصد تجاری، دلبستگی‌هایی که ایجاد می‌کنند تغذیه‌کننده‌اند، نه اعتیادآور.

برخی شاید نگران دست‌اندازی‌های هوش مصنوعی به میراث مردگان باشند. در پاسخ، باید تأکید کنیم که این آزادی‌ها به انتخاب ما واگذار شده‌اند. چت‌بات‌های مردگان بازنمایی‌های خلاقانه‌ای هستند که کاربران باید فعالانه در شکل‌دادن به آن‌ها نقش داشته باشند. تخیل بخشی جدایی‌ناپذیر از تمام بازنمایی‌های خلاقانۀ گذشته است، چرا که تخیل از حافظه و تفسیر تاریخی جدایی‌ناپذیر است. تأکید بر تخیل به‌معنای رها کردن حقیقت نیست، بلکه برای نشان دادن این است که حقیقت می‌تواند از دل تخیل زاده شود. باید بازنمایی‌های هوش مصنوعی را همان‌گونه داوری کنیم که دیگر ابزارهای جست‌وجوی حقیقت را می‌سنجیم. یک فیلم ‌زندگی‌نامۀ بیش از حد احساساتی ممکن است مستحق همان انتقاداتی باشد که یک چت‌بات سطحی و فریبنده با آن مواجه است. زیبایی‌شناسی متفاوت چت‌بات‌ها نیز هدف‌های متفاوتی در زندگی ما خواهد داشت: از تخلیۀ عاطفی تا بینش درمانی، از غنای فکری تا آموزش تاریخی. و همچون هر فعالیت هنرمندانة دیگر، ارزش چت‌بات به اندازۀ اندیشه، تلاش و انتخاب‌های خلاقانۀ نویسنده‌اش است.

چارچوبی که ما ترسیم کردیم، به سوی آینده‌ای اشاره دارد که در آن منابع فنی-فرهنگی[۳۹] ما چیزی بیش از حواس‌پرتی‌های بی‌ارزش خواهند بود. این ابزارها ممکن است راهی باشند برای فائق آمدن بر دشواری‌های مدرن ما با مفهوم مرگ. به جای آنکه ابزارهایی برای انکار فقدان باشند، چت‌بات‌های مردگان می‌توانند زمینه‌ای برای تأمل در باب مرگ و کسانی که از دست داده‌ایم فراهم کنند. آن‌ها می‌توانند احساسی واقعی از جامعة انسانی پیش از ما فراهم کنند و پیوندهای دوست‌داشتنی را که با اندوه محو نمی‌شوند، حفظ یا حتی تقویت کنند. چت‌بات‌های مردگان در حوزۀ عام هنر، تخیل و روان جای می‌گیرند. این حوزه، نقشی انکارنشدنی در شکوفایی انسانی دارد، و ما امیدواریم که «بازیگران» چت‌بات بتوانند شکلی از شکوفایی را به بار آورند که مختص زمانۀ ماست.

دیدگاهی که در این مقاله ترسیم شده، راه‌حلی معجزه‌آسا نیست. حتی اگر این چشم‌انداز پذیرفته شود و زیرساخت‌های لازم برای استفادۀ خلاقانه از آن فراهم گردد، همچنان امکان سوء‌استفاده وجود خواهد داشت. چت‌بات‌های مردگان بی‌تردید شرکت‌های فناوری را به خود جذب خواهند کرد که انگیزه‌های اقتصادی‌شان با منافع کاربران و هنر مورد نظر ما در تضاد است. خطر آن است که فضاهای هنری مدنظر ما، توسط محصولات تجاری آماده، اعتیادآور، کسل‌کننده و بازی‌وارشده‌ای که صرفاً برای بی‌حس‌کردن ما در برابر مسائل معنوی ساخته شده‌اند، اشغال شوند. اما هنر و فضاهای خلاقانه، همواره منبع مقاومت در برابر نیروهای سلطه‌گر زندگی انسانی بوده‌اند. نباید این فناوری تازه را به دست نیروهای تنزل‌دهندۀ منافع تجاری بسپاریم. بلکه باید بر ظرفیت هوش مصنوعی برای گسترش مأموریت معنویِ خلاقیتِ سرکوب‌ناپذیر انسانی، وظایف‌مان نسبت به تاریخ و حافظه، و جست‌وجوهای‌مان برای بینش و تعامل تأکید ورزیم.

منابع
سایر مقالات