ادعای این نوشتار این است که با توجه به این گذار مهم، پلتفرمها دیگر نه در چارچوب تحلیلهای علمی تک بُعدی، بلکه به مثابه «جمهوریهای» جدید در نظم نوین سایبری باید مورد تحلیل قرار گیرند و این مساله بیش از هرچیزی، نگاه حاکمیتی میطلبد.
فناوریهای ارتباطی نوین و گذار از سنت تحلیلی محتوا-رسانه-مخاطب
فناوریهای ارتباطی همواره با مفهوم «رسانه» عجین بوده است. در حوزه مطالعات ارتباطی، به صورت تاریخی سه گانه رسانه-محتوا-مخاطب محور اصلی نظامهای تحلیلی را تشکیل میداده است. در اغلب این نظامهای تحلیلی، محتوا «پادشاه» بوده و رسانه نقش شاهزاده را ایفا می کرده است. در تمامی نظامهای رسانهای کلاسیک، محتوا به عنوان «پادشاه»، براساس مکانیسمهای مشخص ارتباطی که نماد آن «دروازه بانی» نامیده میشد، تولید، تنظیم و توزیع میشده است. در این بین، مخاطب به عنوان ضلع سوم این مثلث، دریافت کننده عمدتا منفعل محسوب می شده است. به این اعتبار، سه گانه «رسانه»، «محتوا» و «مخاطب» مبنا و ستونهای اصلی تمامی مدلهای ارتباطی (از زمان ارسطو تا عصر حاضر) و نیز نظریههای مربوط به اثرات رسانهها از زمان اختراع ماشین چاپ و به دنبال آن ظهور رسانههای کثیرالانتشار در چند قرن اخیر بوده است.
تنها در اواخر قرن بیستم، و با اختراع تلویزیون، یک تحول پارادایمی مهم در تحلیلهای ارتباطی با تمرکز بر خود مفهوم «رسانه» صورت گرفت و موضوع «رسانه» فی نفسه بیش از پیش مورد توجه واقع شد. مارشال مک لوهان، نظریه پرداز کانادایی، سردمدار این تحول پارادایمی مهم محسوب میشود. وی در کتاب «فهم رسانه: امتداد انسان[۱]» و طرح این ایده که «رسانه پیام است»، انقلابی در مطالعات ارتباطی و رسانه ایجاد کرد. از دیدگاه مک لوهان رسانه فی نفسه، و نه محتوایی (یا پیامی) که از سوی رسانه مطرح میشود، مساله اصلی است. وی معتقد بود که به طور کلی فناوری (در اینجا رسانه) توانمندیهای انسان را بسط میدهد، فهم انسان را از جهان پیرامونی متحول میسازد و از این طریق، به عنوان یکی از پیامدهای آن، به دنیای قبل از خود و تمامی نظام های وابسته به آن پایان میدهد. به طور مثال در حوزه ارتباطات، اختراع چاپ (ظهور روزنامهها) به عصر «نطق/شفاهی» پایان داد، حال آنکه متعاقبا اختراع تلویزیون، به عصر چاپ و نوشتار پایان داد. در منظومه مک لوهانیسم، تلویزیون اوج قدرت رسانه ای بود که در آن دوربین فیلمبردار توانست برشهای عینی از جهان واقعی را به داخل خانه ها و به خصوص اتاقهای تصمیمگیری سیاستمداران ببرد و به این ترتیب به مفهوم «دهکده جهانی» عینیت ببخشد.
لذا این سیر تحول و تطور در رسانه های جدید و اثرات آن در همه ابعاد و زوایای زندگی اجتماعی انسان بود که باعث شد مک لوهان مرکز ثقل توجهات ناظران و تحلیلگران را از «محتوا» به خود «رسانه» تغییر دهد. در مرکز این تحول پارادایمی، این ایده نهفته است که خود رسانه فی نفسه، فهم و درک ما از جهان را تغییر میدهد و این تغییر در فهم منجر به ایجاد دگرگونیهای ساختاری، از جمله در حوزه سیاست و حکمرانی، در جوامع میشود.
تناقض رسانهای در کانتکس پلتفرمها
صرف نظر از جبر تکنولوژی، پلتفرمها از ابتدا و در امتداد تولد رسانههای نوین، ظهور نسبتا فریبنده و مناقشه انگیزی در جهان داشته اند و از قضا برخی از مفاهیم و مولفههای دموکراسی مدرن همچون «کثرت گرایی»، «چندصدایی»، «مرکزگریزی» و «مردمسالاری»، «رفع تبعیض های سیستماتیک» نیز دستاویز خوبی برای توسعه آنها بوده است. ادعای «ظهور فریبکارانه» پلتفرمها چندان اغراقآمیز و غیرواقع بینانه نیست. پلتفرمها در ابتدا قرار بود صرفا به عنوان یک «بستر» (به معنای صرف توزیع کننده و نه عامل تولید)، کانالی برای بروز سلائق و علائق مختلف، ظهور گفتمانهای متفاوت و ظرفیتی برابر برای تمامی صداها، از جمله گروههای حاشیه نشین باشد. پلتفرمها درحالی که خصلت «کاربر- محوری» خود را عَلَم میکردند، به استناد تمثیل تاریخی «بی خبری کتاب فروش از محتوای کتابهای قفسههای فروشگاه» و با استناد به متمم اول قانون اساسی آمریکا، خود را از هرگونه نقش آفرینی در تولید محتوا مبرا دانستند. به همین اعتبار، در آمریکا، به عنوان کانون ظهور پلتفرمها، حتی قانونی متفاوت از قانون ساری و جاری رسانهها برای فعالیت پلتفرمها تصویب و اعمال شد. بند 230 قانون «رفتار سالم در ارتباطات»مصوب سال 1996 آمریکا، به طور مشخص پلتفرمها را از محتوا، جایی که بیشترین مسئولیت متوجه رسانه میشود، مبرا دانسته است. خیلی از کشورهای دیگر نیز به تبع آمریکا و تحت لوای قانون تجارت آزاد و حمایت از آزادی بیان، از ابتدا پلتفرمها را از مسئولیت محتوایی مبرا دانستند و اجازه ادامه کسب و کار به آنها دادند.
تیغ پلتفرمها بر «پادشاهی» محتوا و مخاطب
با ظهور اینترنت و شکل گیری شبکههای اجتماعی، سنت «دروازه بانی» در نظام رسانه ای کلاسیک به تاریخ پیوست و جایگزین آن، یعنی پدیده «شهروند-خبرنگار»، به نوعی بسط و توسعه قدرت رسانههای جدید در فرایند ارتباط محسوب میشد که از قضا مخاطب را در فرایند تولید محتوا به عرش می رساند. پلتفرمها نیز در ابتدای ظهور مناقشه آمیزشان، همین کارکرد و نقش شهروند-خبرنگار را برای خود دستاویز قراردادند و به خوبی هم آنرا در اذهان نهادینه عمومی کردند. حضور گسترده کنش گران اجتماعی و مدنی در پلتفرمها و مشارکت آنها در تولید محتوا، رنگ تکثرگرایی و دموکرات کردن تولید محتوا به فعالیت آنها می بخشید و نمایش جذابی از پادشاهی مخاطبان (کاربران) در آنها به تصویر میکشید.
اما در همین چند سال اخیر و با ظهور فناوریهای نوین تر (به خصوص هوش مصنوعی) پلتفرمها به نوعی قدرت الگوریتمی دست یافته اند که معنا و مفهوم «پادشاهی» محتوا را به طور کلی به حاشیه راند. این قدرت الگوریتمی مهندسی شده که برساخته ذهنیت صاحبان خود پلتفرم هاست و در قالب پروتکلهای پیچیده اینترنتی مدام توسعه می یابند، ایده اصلی شکل گیری پلتفرمها مبنی بر «ایجاد زیرساخت اجتماعی مناسب برای کنشگری مردم (کاربران) در قدرت از طریق تولید محتوا» را هم به چالش کشید. عمق این چالش را میتوان به طور دقیق در پاسخ هوشمندانه مارک زاکربرگ در جلسه استماع کنگره آمریکا دید که ژکوندوار برمرگ محتوا لبخند زد و گفت «هوش مصنوعی چاره کار است». در واقع منطق الگوریتمی مبتنی بر هوش مصنوعی پلتفرمها، مکانیسم آرمانی «شهروند-خبرنگار»، که یک زمانی مبنای شکل گیری آنها بود، را نیز خیلی سریع به محاق بُرد و آخرین میخ را بر تابوت «عینیت و تکثرگرایی در تولید محتوا» زد. پژوهش پل دوغی[۲] در سال 2016 در قالب دو گزاره خبری، دورنمای نسبتا وحشتناکی از این چالش بدست میدهد:
- به مدد هوش مصنوعی، بیش از 43% محتوا در پلتفرمها به صورت خودکار تولید میشوند.
- 85 سنت از هر دلاری که آنلاین مبادله میشود، به جیب فیس بوک و گوگل (به عنوان دو پلتفرم پیشرو) میرود.
فراتر از تحقیق پل دوغی، گروهی متشکل از 60 نویسنده، محقق و فعال در حوزه سایبری در کتاب «حقیقت درباره 50 اسطوری اینترنتی[۳]»، در قالب یادداشتهایی، تصویر روشنی از «واقعیت در پَسِ تصورهای غلط رایج» از نقش، عملکرد و اثرات پلتفرمها در پنج حوزه «حقوق و قوانین»، «امنیت و ایمنی»، «انحصار و ادغام» ، «زیرساخت و نوآوری» و «داده و آشفتگی در آن» بدست میدهند[۴]. این کتاب به زبان ساده پاسخهای بسیار روشنگرانه، شفاف و در عین حال حیرت انگیز به سئوالاتی از قبیل اینکه چه کسانی پلتفرمها و فناوریهای وابسته به آن را توسعه داده اند؟ «فیلترینگ حبابی»، « اثرات استرایسند»، « دارک وب»، «آستروتورفینگ و شهرت جعلی»، و … چیست؟ جهتگیری الگوریتم ها و فناوریهایی همچون بلاکچین، نظیر به نظیر، پایان به پایان به چه نحو است؟ چه اتفاقات و جریاناتی از زمان ورود کاربر به پلتفرم ها تا هنگام خروج از آن در ارتباط با وی به وقوع میپیوندد؟ رابطه تولید کننده محتوا با پلتفرم چیست؟ چه پیامدها و آسیب هایی متوجه کاربران است؟ و دهها سئوال دیگر میدهند که برخی از آنها واقعیتهای تلخی را برملا میسازند از جمله اینکه «یک اقلیت 10 درصدی از کاربران فعال در آمریکا، 80 درصد محتوای توئیتر را تولید میکنند»، «در اثر فیلترینگ حبابی، هیچ نتیجه استانداردی برای جستجو در پلتفرمها وجود ندارد»، «هرکسی میتواند از طریق آستروتورفینگ نمایش جذابی از بسیج عمومی و حمایت مردمی از خود ارائه دهد»، و …. تمامی این قضایا به وضوح نشان میدهد که در کانتکس پلتفرمها، محتوا، آنهم محتوایی که به صورت خودکار تولید میشود، عملا کارکرد کلیشه ای یافته و فراهم ساختن محتوای مورد دلخواه شخصی هر کاربری توسط هوش مصنوعی، مخاطب را تا حدّ یک «مصرف کننده» محض تقلیل داده است.
واقعیت این است که جهان امروزی با ظهور پلتفرمها، اساسا با پدیده رسانه ای متفاوتی مواجه است که به اعتبار ماهیت، کارکرد و اثراتی که در سطح وسیع در تمامی ابعاد و زوایای جوامع امروزی میگذارند، شباهتی با معنای سابق از رسانه، حتی در خوانش مک لوهانی، ندارد. این پدیده جدید رسانه ای از کارکرد رسانه به اعتبار «محتوا» و یا حتی «رسانه به ماهو رسانه» نیز گذار کرده و در قالب یک «ابرچالش» جدید برای تمامی کشورها، ملتها و به طور کلی تمامی نظامهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ظهور کرده است. به این اعتبار باید گفت برای فهم پلتفرمها باید از چارچوب تحلیل ارتباطی-رسانه ای فراتر رفت و آنها را در قالبی وسیع تر یعنی «حکمرانی پلتفرمی» تحلیل کرد. ضمن آنکه فهم حکمرانی پلتفرم مستلزم درکی متفاوت، چندوجهی و بنیادیتر با ابعاد و زوایای بسیار پیچیده فنی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است که به خصوص نگاه حاکمیتی را میطلبد.
جمهوریهای جدید سایبری و مختصات آن
دنیا یکبار در قرن هفدهم شاهد فروپاشی نظام بازمانده از دوران امپراطوریهای باستانی (چین، ایران، عثمانی و روم) و شکل گیری نظم نوین جهانی براساس پیمان تاریخی وستفالی و زایش دول فعلی جهان در قالب قلمروهای جغرافیایی با مرزها و منابع مشخص بوده است. پیمان وستفالی (1648) در واقع سنگ بنای شکل گیری دولتهای ملی و مبنای شکل گیری جامعه (سازمان) ملل در شکل، قالب و الگوی فعلی آن است.
در آستانه قرن بیستم با ظهورعرصه سایبری به عنوان عرصه پنجم ، جهان یکبار دیگر شاهد شکل گیری نظم نوینی است که اینبار از سوی پلتفرم ها در حال شکل گیری است. برخلاف نظم پساوستفالی که ساختار حکمرانی نظامهای سیاسی به صورت سلسله مراتبی و براساس اصل تفکیک سه قوه (قانونگذار-دولت-قضایی) شکل گرفت؛ در نظم نوین سایبری، پلتفرم ها به صورت افقی-شبکه ای و براساس اصل وابستگی متقابل چهار لایه زیرساخت، منطقی، اطلاعات و مردم[۵] شکل گرفته و در آن استراتژیست های سایبری جایگزین ژنرال های پنج ستاره و دیپلمات های دیوان سالار شده است. در نظم پساوستفالی، دولت های ملی انحصار بازیگری داخلی و بین المللی را در زمین، دریا، هوا و فضا در دست داشتند؛ اما در نظم نوین سایبری پلتفرم ها نه تنها انحصار بازیگری در عرصه پنجم را از آن خود کرده اند بلکه دایره و میدان بازیگری دولت های ملی در عرصه های سابق (زمین، دریا، هوا و فضا) را نیز به شدت تنگ کرده اند. در نظم پساوستفالی، دولت های ملی از طریق پیمان های سیاسی، ائتلاف های قدرت تشکیل میدادند به نحوی که هیچ کشوری خارج از الزامات آن یارای ادامه حیات نداشت؛ اما در نظم نوین سایبری، پلتفرم ها از طریق ادغام و انحصار، ائتلاف های جدید سایبری تشکیل میدهند که حتی تنها (و شاید آخرین) ابرقدرت بازمانده از نظم پساوستفالی را در تنگنا قرار داده است. برخلاف نظم پساوستفالی که متکی بر اقتصاد صنعتی، بازار و پول بود؛ نظم نوین پلتفرمی بر اقتصاد «داده» استوار است و در آن «ذخایر اطلاعاتی» جایگزین منابع زیرزمینی، نفت، گاز و صنعت و … شده است. در نظم پساوستفالی، عمده تبادلات مالی اقتصادی از طریق مرزهای جغرافیایی و تحت کنترل مکانیسم های مرکزگرا (گمرک، بانک ها و …) اتفاق میافتاد؛ اما در نظم نوین سایبری این مبادلات (رمز ارز) عمدتا در قلمروهای سایبری اتفاق میافتد که فاقد زمانمندی و مکانمندی است و کنترلی نیز برآن وجود ندارد. در نظم پساوستفالی، جنگ، حمله نظامی و اشغال نظامی سرزمینی مکانیسم های قهرآمیز و تحریم و محاصره اقتصادی ابزارهای غیرقهری برای مهار دشمنان بود؛ اما در نظم جدید سایبری، حملات سایبری به زیرساخت ها، جاسوسی سایبری و اشغال قلمروهای سایبری مکانیسم های قهری و حذف اپلیکیشن ها، بایکوت کسب و کارهای آنلاین، تولید محتوای خودکار و انحراف افکار عمومی مکانیسم های غیرقهری برای مهار دشمنان است.
واقعیت این است پلتفرمها به معنای واقعی کلمه معنا و مضمون «دنیای آینده» در بیانیه استقلال فضای سایبری (سال 1996) را ترسیم کرده و به آن عینیت داده اند؛ جایی که جان پری بارلو به هنگام قرائت آن اعلام کرد «ای دولتهای جهان صنعت! ای غولهای فرسوده گوشتالود و فولادین، من از فضای سایبری میآیم، خانه جدید ذهن … . ما، به نمایندگی از دنیای آینده، از شما استقبال نمیکنیم. شما در اینجا حاکمیتی ندارید». در این «دنیای آینده» که پس از دو دهه شاهد ظهور آن هستیم، پلتفرم ها به آرامی از طریق توسعه قلمروهای انحصاری سایبری و اختصاص منابع آن به خود، درحال قدرت گیری و ایجاد ائتلاف ها و پیمان نامه های جدید ملی و بین المللی هستند. در عرصه داخلی، جمهوری های جدید سایبری (جمهوری گوگل، جمهوری فیس بوک، جمهوری اپل و …) ساختار سیاسی، نظام فکری و فرهنگ پِلَتوَندی خاص خود را دارند. پِلَتوَندهای (شهروندان) این جمهوری ها در دورن هیج مرزبندی کلاسیک، اعم از جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یا حتی قومی، نژادی و مذهبی، قرار نمیگیرند. رفتار، ذهنیت و الگوی شناختی پِلَتوَندهای جمهوری فیس بوک از رفتار و ذهنیت و الگوی شناختی اتباع جمهوری توئیتر متفاوت است. در این جمهوری ها پِلَتوَند به شرط مصرف، برتخت پادشاهی سکنی گزیده و از طریق مکانیسم های شخصی سازی شده، بهترین و مورد علاقه ترین محتواها در قالب منوهای رنگین در اختیار وی قرار میگیرد.
در عرصه بین المللی نیز آنها به صورت نامرئی خطوط نظم نوین جهانی و اصول حاکم بر روابط بین الملل در سطوح منطقه ای و بین المللی دهههای آتی را ترسیم میکنند. روسای جمهور این کشورهای جدید (جف بزوس، بیل گیتس، مارک زاکربرگ و …) مدتها است نغمه شکل جدیدی از حکمرانی، حکمرانی پلتفرمی، سر داده اند که در آن مولفههای کلاسیک قدرت همچون سازمانها و نهادهای عریض و طویل، بروکراسی پیچیده، سازوکارهای نظامی و امنیتی و حتی دموکراسی رایج به طنز بیشتر شباهت دارد. طُرفه آنکه حاکمیتهای سیاسی کلاسیک نیز به طور روزافزونی، استقلال این جمهوریهای قدرتمند را به رسمیت شناخته است؛ رئیس جمهوری آمریکا بیش از هر مقام دیگری با روسای جمهوری فیس بوک، گوگل، مایکروسافت و اپل گلف بازی میکند و با آنها قهوه سرو میکند، رئیس جمهوری چین بالاجبار در سفر به آمریکا، همزمان با حضور در کاخ سفید، در منزل رئیس جمهوری مایکروسافت نیز حضور مییابد و کشورهایی همچون دانمارک سفیر فوق العاده برای جمهوری گوگل تعیین میکند. لذا این واقعیتی است که درست همانند امپراطوریهای کلاسیک در جهان واقعی، پلتفرمها در عرصه سایبری، از طریق اکوسیستم های فناورانه ائتلافهای قدرتمندی تشکیل داده اند که هر نهیب آنها، لرزه بر اندام حاکمیتها و ساختارهای سیاسی کلاسیک در جهان میاندازد.
چالش پلتفرمها و دلالتهای آن در نظم نوین سایبری
چالش پلتفرمها تقریبا در تمامی نظامها و ساختار سیاسی و حکمرانی مناقشه برانگیراست. به خصوص پس از انتخابات 2016 آمریکا، چالشهای زیادی بر سر آینده پلتفرمها و اینکه آنها دقیقا چگونه میخواهند پایههای نظام «دنیای آینده» موعود را ترسیم کنند، ایجاد شده است. برای فهم عمیق این چالش، تمثیل شرود براون، سناتور آمریکایی بسیار راهگشاست که گفت « دنیا همانند یک خانه است و این پلتفرمها همچون کودکان لجوج و احمق بارها همه آن را به آتش زده اند». طنز ماجرا اینجاست که دولتی که مهد ظهور و گسترش پلتفرمها بوده، خود اکنون بزرگترین چالش را با پلتفرمها دارد. فقط در آمریکا، در کمتر از چهار ماه، دو فرمان اجرایی ریاست جمهوری مستقیما ناظر و در ارتباط با چالش فعالیت پلتفرم ها صادر شده است (فرمان اجرایی ماه می در ارتباط با اصلاح بند 230 قانون « رفتار سـالم در ارتباطات» و فرمان اجرایی ماه آگوست در ارتباط با منع فعالیت تیک تاک در آمریکا). طی چند سال گذشته دهها جلسه استماع در سنای آمریکا با حضور مدیران پلتفرمها برگزار شده که آخرین آن 29 ژوئیه 2020 بود و رسانههای آمریکایی از آن به عنوان «به سیخ کشیدن پلتفرمها از سوی کنگره» یاد کردند. دهها دادستان درآمریکا تحقیقات گسترده ای علیه پلتفرمها (فقط 45 پرونده علیه فیس بوک و 48 پرونده علیه گوگل تا ماه گذشته میلادی) تشکیل داده اند که همگی نشان دهنده چالش عظیم دولت آمریکا با پلتفرمهای خودساخته است. اگر ساده لوحانه چالش فیس بوک، توئیتر، گوگل و … با دولت آمریکا را جنگ زرگری درون خانوادگی سرمایه داری بنامیم، چالش تیک تاک و ویچت و هواوی برای حکام واشنگتن، چنگ و دندان واقعی پلتفرمها، البته از نوع چینی آن، برای قوی ترین دولت سرمایه داری است! حساب سایر ساختارهای سیاسی و حکمرانی در اقصی نقاط جهان که جای خود دارد.
به عنوان جمع بندی این نوشتار، باید گفت که جهان شاهد گذار پارادیمی مهمی از نظام پساوستفالی به نظم نوین سایبری در عرصه های ملی و منطقه ای و بین المللی است که در آن پلتفرمها نقش بازیگران اصلی را ایفا میکنند. مدتها است که نشانههای این گذار مهم آشکار شده و شواهد آنرا میتوان در رنگ باختن عمده نزاعهای سیاسی کلاسیک بین المللی بر سر منابع زیرزمینی، مرزهای جغرافیایی و ظهور آن در شکل و قالب نوین سایبری و پلتفرمی دید که اوج آنرا امروزه در نزاع آمریکا با چین برسر تیک تاک، وی.چت و هواوی شاهد هستیم. یا بسیاری از استراتژیهای پاسخ نظامی-امنیتی کلاسیک که جای خود را به مناقشه و نبرد پلتفرمی داده و مصداق آن پاسخ سایبری هند به چین در مناقشه مرزی اخیر از طریق حذف صدها اپلیکیشن چینی از بازار آنلاین این کشور میباشد. با اینحال، برخلاف گذارهای تاریخی گذشته، سویه مثبت این گذار پاردایمی به نظم سایبری این است که این گذاربیشتر جهشی و تکنیکال است و لازمه اصلی آن فهم حاکمیتی از مفهوم پلتفرمی و الزامات بازیگری آن در نظم نوین سایبری است.
براین اساس میتوان گفت که حکومتهای ملی یکبار دیگر در یک بزنگاه تاریخی تصمیمگیری سخت برای تعیین نقش و جایگاه خود در «دنیای آینده» موعود قرار گرفته اند. آنها یا باید ذیل چتر یکی از جمهوریهای قدرتمند سایبری (گوگل، اپل، مایکروسافت، هواوی، و …) موجود قرارگرفته و در چارچوب نقشه ائتلاف آنها بازیگری کنند، یا باید با فهم و ادراک درست الزامات بازیگری در نظم نوین جهانی، خود جمهوریهای کوچک پلتفرمی مستقل تشکیل داده و آرام آرام از طریق ظرفیت سازی و اعتماد سازی سایبری رشد کنند و در نهایت با تشکیل ائتلافهای سایبری منطقه ای و بین المللی، جایگاهی برای بازیگری خود در «دنیای آینده» که اکنون فرار رسیده است، بیابند. درحالی که آثار و پیامدهای هریک از دو انتخاب فوق روشن و مبرهن است، به نظر نمیرسد حاکمیتها و نظامهای سیاسی کلاسیک فرصت زیادی برای اندیشیدن در انتخاب یکی از آنها داشته باشند.