اگر ما بهسرعت راهحلی پیدا نکنیم ، چین از نظر اقتصادی از ما جلو خواهد زد.(توماس فریدمن، نیویورک تایمز)
ترامپ، برخلاف رهبر قبلی، از این قلمرو برای گسترش یک دروغ بزرگ استفاده کرده و اعتماد به سیستم انتخاباتی را در آمریکا تضعیف کرد. علاوه بر این، انگیزه حمله به پایتخت آمریکا را به حامیان خود القا کرد. با توجه به این اتفاقات، نیاز به یک اصلاح دموکراتیک برای فضای مجازی در اسرع وقت، احساس میشود.
چین در مورد نحوه ثبت سیستم استبدادی و ارزشهای کمونیستی در فضای مجازی برای افزایش رشد و ثبات خود، اطلاعات زیادی کسب کرده است، حتی بیشتر و بهتر از آنچه که خود ما در مورد چگونگی طرح ارزشهای دموکراتیک در فضای مجازی، برای افزایش رشد و ثبات، فهمیدهایم. و اینکه این کار را با استفاده از ابزاری لعنتی که خود ما ساختهایم، انجام داده است!
اگر این مسئله را سریع درک نکنیم، از نظر اقتصادی از چین عقب خواهیم ماند. چون همهگیری کرونا، سرعت دیجیتالی کردن همه چیز را به طرز چشمگیری بالا برده و فضای مجازی را از هر زمان دیگری بزرگتر و مهمتر کرده است.
این اتفاق چگونه رخ داد؟
فضای مجازی، که از مجموع کل برنامههای موجود در اینترنت تشکیل شده است، برای اولین بار در دهه 1990 شکوفا شد. در آن زمان این امر بسیار مثبت تلقی میشد. بدترین چیزی که در اینترنت آن زمان ممکن بود اتفاق بیفتد، این بود که شخصی به نام بزوس[۱]، در سایتی به نام «بعد از رودخانه[۲]» در برزیل، مشغول کتابفروشی بود، در حالیکه این فروش او مشمول مالیات ایالتی نمیشد. اما نسل بعدی در فضای مجازی، نوع جدیدی از وبلاگنویسان و وبسایتها بودند که به سرعت ظهور کرده و کاملاً آزادانه امکان بیان نظرات خود را داشتند، بعد از آن سایتهای شرطبندی، سرگرمی، سایتهای نامناسب جنسی و … نیز پدیدار شد و تقریباً در مورد هر چیزی یک نسخه دیجیتال در اینترنت قابل جستجو بود.
در یک دید سریع، به دنیای امروز میرسیم که فضای مجازی تا نزدیک شدن به یک دولت-ملت مستقل پیش رفته، اما دولتی است که هیچ مرز و حاکمیتی ندارد. این فضا، سیستمهای ارتباطی رمزگذاری شده مخصوص به خود را دارد، سیستمهایی مانند تلگرام که زیر گوش دولتها در حال فعالیت هستند. این سیستم عامل دارای قابلیت جمعآوری و به اشتراکگذاری اخبار جهانی خود در فیسبوک، یوتیوب و توییتر را دارد. علاوه بر این، فضای مجازی، ارزهای دیجیتالی خاص خود نظیر بیتکوین و … را دارد که تاکنون هیچ کشوری مستقل از آنها استفاده نکرده است.
در سالهای اخیر، همه این پلتفرمها قارچگونه شدهاند. آنها میتوانند صداهای مهمی را که قبلاً هرگز شنیده نشده بوده، بلند کنند. اما در کنار آن میتوانند فردی را که اعتقاد دارد لیزرهای فضایی تحت کنترل یهودیان، باعث آتشسوزی در جنگلها شدهاند را قادر سازد تا برای تبدیل شدن به یک بانوی عضو کنگره با تعداد کافی از رأیدهندگان ارتباط برقرار کند[۳]. آنها میتوانند برای برابری نژادی و حقوق زنان جنبشهای تودهای ایجاد کنند و همچنین برای جلوگیری از واکسیناسیون کووید 19 یا قطع انتقال مسالمت آمیز قدرت یک ملت، جمعیتی ایجاد کنند.
بزرگترین سؤال علوم سیاسی در جهان امروز این است که چگونه بهترین نتیجه را از این قلمروی سایبری بدست آوریم و بدترین پیامدهای آن را جبران کنیم. چین، آمریکا و اروپا هر یک استراتژی مختلفی دارند. در حال حاضر به ریشه یابی استراتژی اروپا میپردازیم.
چرا؟
با ظهور فضای مجازی به عنوان مکانی که همه ما به هم متصل هستیم اما هیچ دولتی متولی آن نبوده است، حزب کمونیست چین، این فضا را به عنوان تهدیدی برای انحصار قدرت، نظم و ثبات در کشوری با جمعیت 1.4 میلیارد نفر تشخیص داد. بنابراین، در سال 2014، چین یک وزارتخانه خاص تحت عنوان، اداره فضای مجازی چین[۴]، ایجاد کرد تا تمام مقررات دولت در حوزه سایبری خود را هماهنگ کند و تضمین کند که پکن همان اندازه در فضای مجازی قابل رؤیت باشد که میدان تیانآنمن[۵] بوده است.
در حال حاضر، همانطور که نمیتوانید انتقادی ناشناس را در خصوص شی جین پینگ[۶]، رئیس جمهور چین در روزنامه مردمی منتشر کنید، در سینا ویبو[۷] که نسخه ترکیبی چین از فیسبوک و توییتر است، نیز نمیتوانید این کار را انجام دهید. در این پلتفرم، همه کاربران ملزم به ثبتنام با هویت واقعی خود هستند. در حال حاضر، همه پلتفرمهای فیسبوک، گوگل، تلگرام، توییتر و نیویورک تایمز در چین به وسیله یک فایروال بزرگ مسدود شدهاند (هرچند راههای غیرقانونی برای دسترسی به آنها وجود دارد).
من معتقدم، چین به خاطر خفه کردن حتی کوچکترین صداها، برای نمونه برنامه جدید پخش صوتی تحت عنوان Clubhouse»»، بهای سنگینی پرداخت خواهد کرد، چرا که مردم نیاز دارند که در خصوص مسائل مهم مانند همهگیری جهانی با هم بحث کنند، اما حکومت چین، در این مورد، نظر مخالفی دارد.
کریگ موندی[۸]، مدیر ارشد سابق بخش تحقیق و استراتژی در مایکروسافت، معتقد است: «هر کشور باید انتخاب کند که چگونه سیستم حاکمیت فیزیکی قدیمی و ارزشهای خود را در دنیای سایبری جدید توسعه دهد و چین میگوید، این سیستم میتواند سوسیالیسم سایبری با ویژگیهای چینی باشد. فقط ما هیچ انتخابی نکردهایم.»
در واقع، همزمان با ظهور شرکتهای بزرگ سایبری آمریکایی مانند آمازون، فیسبوک، توییتر و گوگل، آنها استدلال کردند که اگر هیچ دولتی متولی این امر نباشد، بهترین حاکمیت در فضای مجازی وجود خواهد داشت. به این ترتیب مدلهای تجاری آنها شکل گرفته و آنها سریعتر و بزرگتر میشوند.
آنها همچنین به لطف یک قانون ایالات متحده، بخش 230 از قانون ارتباطات در سال 1996، که در واقع در سن 11 سالگی مارک زاکربرگ[۹] تصویب شد، مدتها قبل از اینکه به راهاندازی فیسبوک در سال 2004 کمک بکند، پلتفرمها، توانستند به سرعت رشد کنند.
این امر تصریح میکند که شرکتهای اینترنتی/ فضای مجازی، که در آن زمان بیشتر موتورهای جستجوی خام و سایتهای جمعآوریکننده بودند تا به مردم کمک کنند دستورالعملهای خاص یا فیلمها را بازبینی کنند، نمیتوانند مسئول پستهای افترا آمیز یا دروغهایی که توسط افراد با استفاده از این سیستم عاملها ارسال میشود، باشند، اما نیویورک تایمز و CBS باید مسئول مطالب خود باشند. با این شرکتها مانند مطبوعات رفتار میشد، نه سازمانهای خبری. این امر به رشد سریع اینترنت کمک کرد، اما بعدها توسط فیسبوک، توییتر و یوتیوب مورد استفاده قرار گرفت تا از اجبار برای ویرایش شدید محتوای منتشر شده در آنها، فرار کنند.
همینطور که این شرکتهای پلتفرمی از طریق عملکردهای اصلی خود، ارتباط با دوستان، جستجو یا اشتراکگذاری ویدیو رشد کردند، به زودی متوجه شدند که چگونه میتوانند از این حجم ترافیک و سرویسهای رایگان خود، برای تبلیغات استفاده کنند.
این سیستمها، هرچه تبلیغات بیشتری میکردند، بیشتر سعی در حفظ افراد در سایتهای خود داشتند. چون با یادگیری آنچه که هریک از کاربران دوست دارند یا از آن متنفر هستند، همچنین با تحمیل تبلیغات بیشتر باعث میشدند تا مدلهای روانشناختی هر کاربر ساخته شود. بنابراین از این روش، سیستمعاملها میتوانند به تبلیغکنندگان بگویند دقیقاً هر شخص چه نوع خمیردندانی را ترجیح میدهد.
سیاستمداران، خیلی زود فهمیدند که میتوانند از دادههای مشابه سود شرکتهای خمیردندان استفاده کنند. باراک اوباما، از این ابزارها در اولین کارزار انتخاباتی خود برای ریاست جمهوری، برای جمعآوری پول به صورت آنلاین استفاده کرد و پس از او، دونالد ترامپ در سال 2016، از این ابزارها استفاده کرد تا هم طرفداران خود را در جبهههای اصلی میدان مبارزه انتخاباتی، شناسایی کرده و هم به کمک روسها، حضور رأیدهندگان سیاهپوست را برای هیلاری کلینتون در همان ایالات، سرکوب کند[۱۰].
این گام مختصر کافی بود تا همه بازیگران یاد بگیرند که میتوانند از سیستم عاملها برای سازماندهی انواع فعالیتهای کینهجویانه، از قتلعام مردم در میانمار گرفته تا یک دروغ بزرگ در آمریکا، استفاده کنند.
شوشانا زوبوف[۱۱]، این مدل تجاری را «سرمایهداری نظارتی» نامید و یک سال پیش در بخش عقاید مجله نیویورک تایمز، توضیح داد که چگونه این سایتها از «تابلوی اعلانات[۱۲]» به «یک جریان جهانی با سرعت بیش از حد زیاد تبدیل میشوند که در آن هر کسی ممکن است یک ویروس خطرناک را بدون واکسن معرفی کند».
علاوه بر این، باید افسوس خورد که قانونگذاران ما، بیش از حد محدود شده بودند، بیش از حد خریده شده و یا بیش از حد وسوسه شده بودند که خود از این سیستم عاملها برای تهیه قوانین جدی استفاده کنند. نهایتاً چیزی که پدیدآورندگان در مورد سیستم عاملها گفتند این بود که «ما را سرزنش نکنید، ما را تنظیم کنید». اما همه آنها از قدرت لابی گسترده خود برای مقاومت در برابر این کار استفاده کردند.
نتیجه؟
زوبوف در این مقاله نوشت: «در حالیکه چینیها فناوریهای دیجیتال را برای پیشبرد سیستمهای خودکار خود طراحی و بهکار گرفتهاند، غرب همچنان در مصالحه و دو پهلو باقی مانده است. این شکست خلأیی را ایجاد کرده است که باید با دموکراسی پر شود، اما هم اکنون جای آن خالی است و نتیجه خطرناک آن دو دهه سوق دادن به سمت سیستمهای خصوصی نظارتی و کنترل رفتار خارج از محدودیتهای حاکمیت دموکراتیک بوده است.»
به همین دلیل، در حال حاضر امید من این است که اتحادیه اروپا، که از قدرت بزرگ این شرکتهای آمریکایی نگران است، موتورهای جستجو مانند گوگل را مجبور به اعطای مجوزهایی به اتحادیه اروپا کرده است که در آن شهروندان حق دارند مطالب آنلاین نامطلوب یا نادرست درباره خود را از جستجو حذف کنند و نسبت به خطرات احزاب حاشیهای حساسیت بیشتری دارد، این اتحادیه از نفوذ خود به عنوان بزرگترین بلوک تجاری جهان برای نشان دادن نحوه اجرای دموکراسی در فضای مجازی استفاده خواهد کرد.
چند هفته قبل، اورسولا فون در لین[۱۳]، رئیس کمیسیون اروپا، نامهای سرگشاده منتشر کرد که هیچ اعتنایی به آن نشد. وی خاطر نشان کرد که: «وقتی هجوم خشمگین جمعیت به کنگره آمریکا را در تلویزیون تماشا کردم، آن تصاویر مرا عمیقاً ناراحت کرد. این اتفاقات زمانی رخ میدهد که پیامهای منتشرشده در سیستمعاملهای آنلاین و رسانههای اجتماعی به تهدیدی برای دموکراسی تبدیل میشوند.»
وی اشاره کرد که در ماه دسامبر، اتحادیه اروپا یک قانون خدمات دیجیتال و قانون بازار دیجیتال را برای اطمینان از اینکه «آنچه در دنیای آنالوگ غیرقانونی است، در جهان آینده آنلاین نیز غیرقانونی است»، به پارلمان اروپا پیشنهاد کرده است. همچنین میخواهیم سیستم عاملها در مورد نحوه کار الگوریتمهای خود شفافیت ایجاد کنند. علاوه براین، ما میخواهیم مقررات شفافی برای شرکتهای اینترنتی تعیین کنیم تا مسئولیت توزیع، تبلیغ و حذف محتوا را بپذیرند و خطرات سیستمی را که میتوانند بپذیرند، قبول کنند.
رامش سرینیواسان[۱۴]، استاد دانشگاه کالیفرنیا و نویسنده کتاب «فراتر از دره[۱۵]»، به من گفت که آمریکا باید لایحه دیجیتالی حقوقی را که «تعادل درستی بین آزادی بیان و الگوریتمهایی که باعث ایجاد سخنان نفرتانگیز شده و آشکارا اطلاعات نادرست را از منابع غیرقابل اعتبار به دست میآورند، ایجاد میکند»، فوراً تصویب کرده و از آن پیروی کند.
ما باید ارزشهای دموکراتیک خود را به همان اندازه که چین ارزشهای خود را در فضای مجازی تزریق کرده است، در آن مطرح کرده و سریعاً این کار را انجام دهیم. اروپا، لطفا راه را به ما نشان بده.