این ماجرا زمانی آغاز شد –یا حداقل اکثر مردم در ایالاتمتحده زمانی متوجه آن شدند– که دولت عملاً عرضه اولیه سهام[۱] شرکت انت فایننشال[۲] را کنسل و سپس این شرکت را منحل کرد. جک ما[۳]، مؤسس انت و همچنین مؤسس شرکت عظیم تجارت الکترونیک علیبابا، برای ملاقات با دولت احضار و بعد برای چند هفته ناپدید شد. سپس دولت یک جریمه ضدانحصاری [آنتیتراست[۴]] چند میلیارد دلاری علیه علیبابا (که گاهی آن را با آمازون مقایسه میکنند) وضع کرد، مرورگر وب محبوبش را از اپاستورها حذف نمود، و چند اقدام دیگر نیز علیه این شرکت انجام داد. ارزش امپراطوری تجاری «ما» بهشدت سقوط کرده است.
اما «ما» فقط برجستهترین هدف بود. دولت به دنبال شرکتهای فینتک[۵] [فناوری مالی] دیگر، از جمله شرکتهای متعلق به دیدی[۶] (اوبر[۷] چین) و تنسنت[۸] (بزرگترین شرکت رسانههای اجتماعی چین) نیز است. وقتی دیدی در حال آمادهشدن برای عرضه اولیه سهام در ایالاتمتحده بود، تنظیمگران چینی اعلام کردند که در حال بررسی این شرکت بر اساس «مبانی امنیت ملی» بودهاند، و اکنون قرار است مجازاتهای متعددی علیه آن اِعمال کنند. دولت همچنین به اِعمال فشار «ضد انحصاری» مبادرت ورزیده است و تنسنت و بایدو[۹] -دو شرکت برتر اینترنتی چینی– را به خاطر معاملات سابقشان جریمه کرده است. تنظیمگران، رهبران شرکتهای بزرگ فناوری (همچنین شامل بایتدنس[۱۰]، شرکت مالک تیکتاک[۱۱]) را احضار کردند و احتمالاً آنها را تحت فشار قرار دادند. در حال حاضر شرکتهای فناوری متعددی در چین در حال «اصلاحشدن[۱۲]» هستند.
فهمیدن اینکه چه چیزی در حال رخ دادن است برای کسانی که بیرون از رابطه بسیار پیچیده و مبهم حزب، دولت و کسبوکار بزرگ چین قرار دارند بسیار دشوار است. حتی روشن نیست که چه کسی این احکام را صادر میکند یا ماحصل نهایی این سرکوبها چه خواهد بود. به همین دلیل فهمیدن اینکه چه اتفاقی در حال رخ دادن است بسیار سخت است. برخی از مشاهدهگران این وضعیت را یک کمپین ضد انحصاری میبینند، مشابه آنچه که در ایالاتمتحده یا اتحادیه اروپا در جریان است. رهبران چین چنانکه مشهور است میخواهند مانع شکلگیری مراکز بدیل قدرت شوند، اما آیا غرب در این رابطه تفاوت زیادی با چین دارد؟ یکی از انگیزههای محرک در پس جنبش ضدانحصاری جدید در ایالاتمتحده مهار قدرت سیاسی شرکتهای فناوری بزرگ بهطور خاص است؛ اگر بخواهید، میتوانید سرکوب شرکتهای فناوری چینی را صرفاً یک جنبش نئوـبرندیس[۱۳] در مقیاس بزرگتر در نظر بگیرید.
اما وسعت این سرکوب چینی به تفاوت مهمی اشاره دارد. ایالاتمتحده پیش از این چند غول شرکتی خود را سر جایشان نشانده است (مایکروسافت، ایتیاندتی[۱۴]، استاندارد اویل[۱۵]) اما در نهایت صنایعی که این شرکتها بخشی از آنها بودند را نابود نکرد. بعید است که ما شاهد اقدام عظیمی علیه همه شرکتهای اینترنتی ایالاتمتحده در آنِ واحد باشیم، و کنش گسترده اتحادیه اروپا احتمالاً به شکل وضع قوانین جدید خواهد بود و نه سرکوبی سراسری. در مقابل، حمله چین به شرکتهای فناوری خودش بسیار فراگیرتر به نظر میرسد؛ چین فقط به بزرگترین شرکتهای اینترنتی حمله نمیکند، بلکه در حال حمله به کل این حوزه است. (بهروزرسانی: یک شاهد مهم در اینجا این است که چین همچنین ظاهراً در حال کاهشدادن سرمایهگذاری مخاطرهآمیز[۱۶] است. اگر خواهان رقابت بیشتری هستید، نباید تازهواردان را تارومار کنید!) هر دلیلی که داشته باشد، چین ناگهان دیگر طرفدار صنعتی که ما آن را «فناوری» میخوانیم نیست.
این اتفاق عجیبی است چراکه سالها در رسانههای غربی طرز فکر مرسوم این بود که داشتن یک بخش «فناوری» برای نوآوری و رشد و … حیاتی است. در واقع، سالهای سال خبرگان و صاحبنظران آمریکایی میگفتند که اقتصاد چین به خاطر اصرار دولت بر کنترل اطلاعات عقب خواهد ماند، زیرا اصرار دولت بر کنترل اطلاعات ساختن بخش فناوری در کلاس جهانی را برای چین غیرممکن خواهد کرد! سپس چین به هر روی یک بخش فناوری در کلاس جهانی ایجاد کرد، و حالا عمداً در حال نابودکردن بخش فناوری در کلاس جهانی است که خودش ساخته است. «نوآوری» به سبک آمریکایی دیگر کافیست!
اما توجه داشته باشید که چین در حال سرکوب همه شرکتهای فناوری خودش نیست. برای مثال چنین به نظر میرسد که هوآوی[۱۷] هنوز از حمایت کامل دولت برخوردار است. دولت با سرعتی متهورانه در حال تلاش برای ایجاد یک صنعت نیمه هادی داخلی در کلاس جهانی است و برای رسیدن به این هدف مقادیر کلانی پول را به استارتاپها، حتی نامطمئنترین آنها، بذل و بخشش میکند. و همچنان مبالغ هنگفتی را نیز صرف هوش مصنوعی میکند. آنچه چین در حال نابودکردن آن است فناوری نیست؛ بلکه شرکتهای نرمافزار اینترنتی است که مستقیماً با مصرفکننده سروکار دارند[۱۸] و آمریکاییها تمایل دارند برچسب «فناوری» رویشان بزنند.
به هر حال چرا آمریکاییها «فناوری» را با شرکتهایی مثل گوگل، آمازون، و فیسبوک یکی میگیرند؟ یک دلیل این است که صنعت اینترنتی مصرفکننده[۱۹] چیزی است که آمریکا واقعاً در آن خوب است؛ برخلاف صنایع سختافزار الکترونیک، نرمافزار مصرفکننده حوزهای است که رقیبان آسیایی سختکوش و جاهطلب ما هنوز نتوانستهاند ما را در آن شکست دهند. دلیل دیگر این است که شرکتهای نرمافزاری بسیار سودآور هستند؛ فیسبوک در سال ۲۰۲۰ بیش از ۱۸ میلیارد دلار درآمد داشت، یعنی سه برابر میکرون[۲۰] یا هانیول[۲۱] و شش برابر سیسکو[۲۲]. شرکتهای نرمافزاری موفق با هزینههای جاری پایین، اثرات شبکهای، گنجینههای داراییهای فکری، ارزش برند قدرتمند، و محصولات متمایزشان بهطور طبیعی تمایل به ایجاد سودهای ناخالص بالا دارند. این امر هم در مورد شرکتهای نرمافزاری کوچکتر و هم در مورد شرکتهای نرمافزاری بزرگ صادق است. و از آنجا که ما در آمریکا اغلب تمایل به برابرگرفتن سود و ارزش داریم، این به معنای آن است که ما صنعت نرمافزارِ روبه مصرفکننده[۲۳] را پرچمدارِ صنعت خود میدانیم، پرچمداری که برای ملتمان ارزش اقتصادی بسیار زیادی به بار آورده است.
ممکن است چین بهسادگی امور را به نحو متفاوتی ببیند. ممکن است دولت چین به این نتیجه رسیده باشد که سود شرکتهایی مثل علیبابا و تنسنت بیشتر از طریق اجارهها حاصل میشود تا ارزش افزوده واقعی؛ اینکه آنها با بهره جُستن از مزیت نخستین حرکتکننده برای کسب اثرات شبکهای قدرتمند صرفاً روی یک زمین دیجیتال نامولد چمباتمه زدهاند، یا اینکه نظام مالکیت فکری[۲۴] به نحوی جانبدارانه به نفع این شرکتها کار میکند، یا چیزی شبیه به اینها. مطمئناً در آمریکا کسانی هستند که عقیده دارند فیسبوک و گوگل در مقایسه با سودی که پارو میکنند ارزش اندکی تولید میکنند؛ شاید رهبران چین نیز، به دلایلی که تا همیشه برای ما مبهم باقی خواهند ماند، به همین نتیجه رسیده باشند.
اما راستش را بخواهید من حدس میزنم که در اینجا چیز دیگری در حال وقوع است. اگر به چین و اقتصادش علاقه دارید، یکی از تحلیلگرانی که حتماً باید آثارش را بخوانید دان وانگ[۲۵] است که در GaveKal Dragonomics پژوهش میکند. و در نامهای که دان در سال ۲۰۱۹ نوشته است قطعه زیر توجه مرا جلب کرد:
«به نظر من اینکه جهان تصمیم گرفته است اینترنت مصرفی برترین شکل فناوری باشد خیلی عجیب است. برای من روشن نیست که [چرا] اپلیکیشنهایی مثل ویچت[۲۶]، فیسبوک، یا اسنپ دارند مهمترین کار را در به پیش راندن تمدن ما که در زمینه فناوری شتابان در حال پیشرفت است انجام میدهند. به نظر من کاملاً محتمل است که فیسبوک و تنسنت ممکن است برای پیشرفتهای فناورانه سود خالص منفی داشته باشند. اپهایی که آنها توسعه میدهند حواسپرتیهایی سرگرمکنندهای عرضه میکنند که موجب افول زایایی و سازندگی میشوند؛ و شرکتها جوانان باهوش را از حوزههای متمرکز بر پژوهش و توسعه مثل علم مواد یا ساخت نیمهرسانا[۲۷] به سوی بهینهسازی تبلیغات و توسعه بازیهای رایانهای میکشانند. شرکتهای اینترنتی در سنفرانسیسکو و پکن مهارت بالایی در نوآوری در مدل کسبوکار و بالابردن اثرات شبکهای دارند، اما نه ضرورتاً در زمینه پژوهش و توسعه و ایجاد مالکیت فکری جدید … ای کاش دست از این فکر برداریم که چون چین اینترنت مصرفی زنده و پُرجنب و جوشی دارد پس در فناوری هم پیشتاز است. جمعیت زیادی که بازیهای آنلاین انجام میدهند، کالاهای مورد نیاز خانه را آنلاین خریداری میکنند، از بیرون غذا سفارش میدهند و درب منزل تحویل میگیرند، موجب نمیشود که یک کشور در فناوری یا علم پیشتاز باشد … اینها شرکتهای خوبی هستند، اما به نظر من، نشانههای پیشرفت تمدن فناورانه ما را باید به جای آنها در دستاوردهای علمی و صنعتی جست».
شغلِ دان این است که گوش به زنگ باشد و سر در بیاورد که بازیگران و مهرهها در چین به چه فکر میکنند و بعد آن افکار را به ما منتقل کند. بنابراین وقتی او شروع به حرف زدن درباره این ایده کرد که فناوری اینترنت مصرفی «فناوری» واقعی نیست، من بلافاصله از خود پرسیدم که آیا رهبران چین نیز به همین موضوع فکر میکردند. و سپس دان در نامه سال ۲۰۲۰ خود نوشت:
«معلوم شده است که در چند ماه اخیر رهبران چین به سوی این دیدگاه حرکت کردهاند که فناوری سخت[۲۸] ارزشمندتر از محصولاتی است که ما را به نحوی عمیقتر به جهان دیجیتال میبرند. شی[۲۹] امسال اعلام کرد اگرچه دیجیتالسازی[۳۰] مهم است، اما «ما باید اهمیت بنیادی اقتصاد واقعی را به رسمیت بشناسیم … و هرگز صنعتزدایی نکنیم.» این اظهار نظر او مقدم بر تصویب مقررات مربوط به اوراق بهادار و ضد انحصار و بنابراین مشت و مال حسابی به بخش مالی بود که امروزه در کنار بخش فناوری جذابترین بخشها را تشکیل میدهند».
ادامه دارد….
بخش دوم نوشته را از اینجا بخوانید.