خانه » مقالات » ذهن‌های ما از کجا کنترل می‌شوند؟
ذهن‌های ما از کجا کنترل می‌شوند؟
چهار شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۹
زمان تقریبی مطالعه ۲۶ دقیقه
استفاده از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی امروزه به امری فراگیر میان انسان‌ها تبدیل شده و شیوه زندگی میلیاردها نفر را کمابیش دگرگون کرده است. خوراک خبری روزانه ما را فضای مجازی تأمین می‌کند. هر اطلاعاتی که مورد نیازمان باشد، با چند کلیک در اختیارمان قرار می‌گیرد. بسیاری از جوانان و نوجوانان الگوهای زندگی خود را در شبکه‌های اجتماعی جستجو می‌کنند. پرطرفدارترین صفحه‌های اینستاگرام متعلق به سلبریتی‌هایی است که فالوئرهای خود را در جریان لحظه به لحظه زندگی خود قرار می‌دهند و سبک زندگی‌شان را به نوعی به طرفداران القاء می‌کنند.

اما در پشت پرده همه این امکانات ارتباطی و اطلاعاتی چه اتفاق در حال رخ دادن است؟ آیا اینترنت واقعاً بستری است که شرایط را برای دموکراسی، آزادی بیان و اظهار نظرهای مختلف فراهم می‌­کند؟ آیا وقتی از شبکه‌­های اجتماعی و سایت‌­های پرطرفداری مانند اینستاگرام[۱]، فیسبوک[۲]، یوتیوب[۳] و گوگل[۴] استفاده می­‌کنیم، این خود ما هستیم که تصمیم می‌­گیریم کدام داده­‌ها و اطلاعات را به ذهن و زندگی­مان راه دهیم و از ورود چه اطلاعاتی به به ذهنمان خودداری کنیم؟ میزان آزادی و اراده ما کاربران در استفاده از بسترهای مختلفی که توسط فضای مجازی فراهم شده چه قدر است؟
شرکت گوگل، به خاطر محصولاتی که تولید کرده و ایده‌­ها و خلاقیت‌­هایی که به طور مدام در محصولات جدید خود بروز می­‌دهد، جایگاه ویژ­ه‌­ای را در میان کاربران پیدا کرده است و دور از ذهن نیست اگر ادعا کنیم که این شرکت، به نوعی در حال حکمرانی بر ذهن‌­های کاربران است. اما این حکمرانی نه با توسل به ابزارهای سخت و مادی، بلکه به شیوه­‌های نرم و با تکنیک‌­های متقاعدسازی بر افکار مردم صورت می­‌گیرد. نتیجه حکمرانی گوگل بر کاربران، به وضوح در تغییر شیوه زندگی آن‌ها قابل مشاهده است. بدون شک، محصولات این شرکت تأثیرات قابل توجهی در وابستگی کاربران به فناوری‌­های فضای مجازی و شبکه­‌های اجتماعی داشته است. شرکت گوگل روز به روز در حال بزرگ‌­تر شدن است و با خریدن شرکت‌­ها و ایده‌­های خلاقانه کوچک­­تر، وسعت محدوده حکمرانی خود را گسترش می­‌دهد.
به گفته تریستن هریس، یکی از اخلاق‌­دانان طراحی[۵] با سابقه فعالیت در شرکت گوگل، این شرکت دارای اتاق‌های عملیاتی متشکل از صدها متخصص است که به طور شبانه‌­روزی در آن‌ها مشغول فعالیت‌­اند و این افراد، هر روزه افکار و احساسات میلیاردها نفر را شکل­ می‌­دهند و هدایت می‌­کنند. مأموریت این اتاق‌­های عملیات این است که به مطالعه چگونگی هدایت اخلاقی افکار کاربرها بپردازند. در واقع، انتخاب‌­های این افراد در شرکت گوگل است که نحوه اندیشیدن میلیاردها کاربر برنامه­‌های گوگل را شکل می‌­دهد و این کار را به وسیله تلفن‌­های همراهی که امروزه در دست همه ماست، انجام می‌­دهند. این افراد هستند که تعیین می‌­کنند خوراک خبری کاربران چه چیز باشد. اعلان‌هایی[۶] که روی صفحه نمایشگر ما ظاهر می‌­شوند، با مدیریت متخصصانی که در این اتاق‌­های عملیات کار می‌­کنند، می‌­توانند جهت فکر را ما به سمتی ببرند که شاید قصد آن را نداشتیم. ما با کلیک کردن روی این اعلان­‌ها وارد دنیایی می‌­شویم که ما را در خود غرق می‌­کند.
تجربه نشان داده است که نتایج جستجو در گوگل برای افراد با علایق مختلف متفاوت است و متناسب با ویژگی‌­های هر کاربر صورت می­‌گیرد. به این معنا که اگر من چیزی را جستجو کنم و شما هم آن را جستجو کنید، حتی اگر این جستجوها هم زمان صورت بگیرند، احتمالا نتایج بسیار متفاوتی را می­‌گیریم. اگر خارج از حساب­‌های کاربری­مان باشیم، باز هم گوگل به پارامترهای مختلفی نگاه می‌کند و عوامل مختلفی از جمله نوع کامپیوتری که با آن به شبکه وصل شده‌ایم، مرورگری که از آن استفاده می‌کنیم و موقعیت مکانی ما را در تعیین نتایجی که برایمان به نمایش درمی­‌آورد، دخالت می­‌دهد. فیلتر کردن اخبار و مطالب، منحصر به گوگل و فیسبوک نیست و سایت‌­های خبری معتبری مانند یاهونیوز، واشنگتن پست و نیویورک تایمز نیز اخبار خود را شخصی­‌سازی و متناسب با مخاطب می­‌کنند. این رویکرد ما را به سمتی سوق می‌­دهد که در آن اینترنت چیزی را به ما نشان می‌­دهد که فکر می‌­کند می­‌خواهیم ببینیم، نه لزوماً چیزی که نیاز داریم ببینیم. ما متوجه چیزهایی که از خوراک خبری­مان حذف شده نیستیم، در حالی که نیاز داریم در جریان اطلاعات ناراحت­‌کننده، چالش‌­برانگیز و مهم هم باشیم.
آن‌چه که در رویکردهای جدید فلسفه و اخلاق فناوری به ما گفته می‌­شود، این است که توسعه فناوری می‌­تواند در جهت­‌های گوناگونی اتفاق بیفتد، اما چرا در این جهت خاص پیگیری می‌­شود؟ انتخاب این جهت، امری تصادفی نیست. اهدافی نامرئی هستند که چنین جهتی را تعیین می­‌کنند و به مأموران اتاق‌­های عملیات می‌­گویند که چگونه با کاربران رفتار کنند و ذهن­‌های آن‌ها را به کدام سمت هدایت کنند. یکی از این اهداف، جلب توجه هرچه بیشتر کاربران است. شرکت­‌های بزرگ، مانند گوگل، فیسبوک و یوتیوب برای جلب توجه کاربران خود با یکدیگر رقابت می‌­کنند تا بتوانند بیشترین میزان بازدید و وق‌ت­گذرانی کاربران در برنامه‌­های خود را به دست آورند و برای این کار، از افرادی بهره می‌گیرند که درباره نحوه کار کردن ذهن انسان­‌ها تخصص دارند و با تکنیک‌­های متقاعد کردن افراد آشنا هستند. اما منظور از این تکینک‌­ها این نیست که با بحث منطقی افراد را متقاعد کنند، بلکه با استفاده از تکنیک‌­های شهودی و بدون اینکه خود فرد از این فرایند آگاه باشد، ذهن و افکار او را کنترل و هدایت می­‌کنند. برای این‌که بتوانیم توجه کاربران را جلب کنیم، باید بدانیم که ذهن آن‌ها چگونه کار می‌­کند و به چیزهایی جذب می­‌شود و علاقه بیشتری نشان می‌­دهد. با شناختن ذهن انسان و نحوه شکل‌­گیری ادراک و شناخت و فرایندهای ذهنی مختلف در او، از جمله عوامل مؤثر بر فرایند تصمیم­‌گیری در او، می‌­توان روش­‌هایی را برای کنترل و جهت­‌دهی به ذهن و تصمیمات انسانی پیدا کرد.
یوتیوب، یکی دیگر از بزرگ‌ترین شرکت‌­های فناوری است که بستری را فراهم کرده که کاربران می‌­توانند ویدیوهای خود را در آن‌جا بارگذاری کنند و به میلیون­‌ها ویدیو دسترسی داشته باشند. یکی از این استراتژی‌­های این شرکت برای آنکه زمان صرف­‌شده شما در سایت یوتیوب را بیشینه کند این است که پس از تماشای یک ویدیو، ویدیوی بعدی را به صورت خودکار پخش می‌­کند و کاربر را به تماشای ویدیوی مشابهی که به احتمال زیاد مورد علاقه اوست، دعوت می­کند. این استراتژی توسط شرکت­‌های دیگر مانند فیسبوک و اینستاگرام هم به کار گرفته می‌­شود. تجربه کاربران این شبکه‌­ها، خصوصا شبکه اینستاگرام، تایید می­کند که همین استراتژی سبب شده که فردی که قصد داشت فقط مدت کوتاهی را به تماشای یک ویدیو یا عکس اختصاص دهد، ساعت‌­ها زمان خود را پای این شبکه‌­ها صرف کرده و به بیانی، به اسارت این شبکه‌­ها درآمده است.
یکی دیگر از مهم‌ترین راه­‌های جلب توجه کاربران، عصبانی کردن آن‌هاست. مثال­‌های مؤید متعددی برای این مدعا می­‌توان پیدا کرد. چنانکه می‌­بینیم هر روزه حجم زیادی از اخبار ناگوار در شبکه­‌هایی مانند تلگرام، فیسبوک یا توئیتر به سرعت پخش می­‌شود و بعضاً افکار و احساسات میلیون‌­ها نفر را درگیر می‌­کند و ساعت‌­ها از وقت آن‌ها را به گذراندن در این شبکه‌­های اجتماعی اختصاص می­‌دهد. اهمیت این موضوع به قدری است که اگر بنا به انتخاب میان خوراک خبری عصبانی‌­کننده و آرام‌­کننده باشند، خبر عصبانی­‌کننده اولویت دارد. وقتی کاربر عصبانی می­‌شود، این حس معمولا به قدری در او قوی است که انگیزه­ای برای به اشتراک گذاشتن حس خود با دیگران پیدا می‌­کند. بنابراین، کاربر پست، پیام یا ویدیویی که حس عصبانیت او را برانگیخته است با دیگران به اشتراک می­‌گذارد و توجه آن‌ها را به این خبر جلب می‌­کند و از آن‌ها انتظار دریافت واکنشی مشابه دارد. به اشتراک گذاشتن احساسات با فردی دیگر، موجب می­‌شود همدلی او نسبت به ما برانگیخته شود و این همدلی به ما کمک می‌­کند که با احساس خود راحت‌­تر کنار بیاییم. بدین ترتیب، اتاق‌­های عملیاتی که مسئول تهیه خوراک خبری هستند، بدون اینکه مسئولیت پاسخگویی و تایید صحت اخبار را بر عهده داشته باشند، فقط می‌­خواهند بیشترین توجه را از ما بگیرند و برای رسیدن به این هدف خود، اهمیتی به این نمی‌­دهند که در حال ترویج احساساتی منفی مانند عصبانیت و خشم در کاربران و به بیان دیگر، در جوامع انسانی هستند. این هدف به آن‌ها این مجوز را می‌­دهد که یک دروغ را به خورد کسانی که بیش از همه مستعد پذیرش آن هستند، بدهند.
سیستم‌­های محاسبه‌­گری که در اختیار این شرکت‌­ها قرار دارند، می‌­توانند با خرده‌­اطلاعات دیجیتالی شما به ویژگی‌های شخصی، دانسته‌­های سیاسی، گرایش‌­ها و علایق و … شما پی ببرند و برای چیزهایی که شما حتی فاش نکرده­‌اید، تحلیل، نتیجه‌­گیری و استدلال داشته باشند و از این تحلیل‌­­ها در روان‌شناسی و جامعه‌­شناسی بهره گیرند. مثلا می‌­توانند با پیش­بینی افسردگی در افراد، به شرکت‌­ها در استخدام نکردن آن‌ها کمک کنند. برخی از این شرکت‌­های بزرگ این امکان را برای شرکت‌­های دیگر فراهم کرده‌­اند که با پرداخت پول بتوانند افکار یا دروغ­‌های خاصی را در ذهن مخاطب ایجاد کنند. استفاده دیگری که از اطلاعات افراد می‌­توان کرد این است که مثلا می‌­توان به سوابق مالی آن‌ها نگاه کرد و دید که آیا قبض­‌هایشان را به موقع پرداخت می‌­کنند و از این طریق می‌­توان دریافت که آیا اشخاص مناسبی برای وام گرفتن هستند یا خیر؟ می­‌توان به سوابق پزشکی­‌شان نگاه کرد و دید که آیا پیشنهاد بیمه به آن‌ها عمل مناسبی هست یا خیر؟ می‌­توان با توجه به کلیلک‌­های پیشین افراد و تحلیل آماری آن‌‌ها، اعمال آینده­‌شان را پیش­­بینی کرد. می‌­توان علایق و هویت آن‌ها را شناخت. و همه این اطلاعات بدون اینکه حتی ایمیل‌­ها و تلفن‌­های فرد را کنترل کنیم، قابل اکتشاف است.
به‌کارگیری چنین استراتژی‌­هایی، اتفاقی است که عمدتا در یکی دو دهه اخیر رخ داده است و پیش از آن، در دوره­ای که وسیله ارتباطی افراد تلفن بود، صدها مهندس و روانشناس در اتاق­‌های عملیات نمی‌­نشستند که رفتارهای کاربران را تحلیل و هدایت کنند و برای این کار، دستمزدهای بالا دریافت کنند. در حالی که امروزه افرادی مجهز به دانش­‌های گوناگون مانند روانشناسی، علوم شناختی، علوم اجتماعی، تحلیل داده و … در بهترین دانشگاه‌­های دنیا مانند دانشگاه استنفورد تربیت می‌­شوند تا بتوانند ذهن کاربران را بخوانند و رفتار آن‌ها را پیش­بینی کنند و برای آن برنامه داشته باشند.
چنین استراتژی­‌هایی موجب شده­‌اند روش گفت و گو کردن ما و روابطمان با یکدیگر تغییر کند و اینها تغییراتی هستند که در سطح جهانی اتفاق می‌­افتند، زیرا همه ما به واسطه تلفن‌­های همراهمان، توسط این اتاق‌­های عملیات کنترل و هدایت می­‌شویم. اما ما کاربران لزوما در مقابل این استراتژی‌­ها بی‌­اختیار و مستأصل نیستیم و می‌­توانیم راهکارهایی را برای مقابله با هژمونی این فناوری‌­ها به کار بگیریم. نخست، باید این واقعیت را بپذیریم که ساختار ذهنی ما به گونه‌­ای است که مستعد متقاعد شدن هستیم و شیوه­‌هایی وجود دارد که می‌­توانند ذهن ما را برنامه‌­ریزی کنند. دوم، درست است که این ویژگی در ما وجود دارد، اما می‌­تواند در جهت دیگری به کار گرفته شود که منجر به بهتر و اخلاقی‌­تر شدن جهان شود. ما می­‌توانیم فناوری‌­ها را به گونه‌­ای طراحی کنیم که ویژگی­‌های مثبت اخلاقی را در کاربران تقویت کنند و کاربران در اثر استفاده از این فناوری‌­ها، به سمت ارزش‌­های اخلاقی والاتر متمایل شوند.
طراحی فناوری‌­ها باید به گونه‌­ای تغییر کند که ما را به سمت اخلاقی‌­تر شدن پیش ببرد. برای مثال، قرار امشب شما با دوستتان بهم خورده است و به جای بیرون رفتن برای شام، احتمالا اینستاگرام یا فیسبوک را باز می‌­کنید. طراحان در حال حاضر این فناوری‌­ها را به گونه‌­ای طراحی کرده­‌اند که شما به نحوی اعتیادگونه از این فناوری‌­ها استفاده کنید و توجه کامل خود را معطوف به حضور در آن‌ها کنید. اما طراحان می‌­توانند به جای اینکه به دنبال جلب توجه بیشینه شما به اپلیکیشن­‌های خود باشند، به شما کمک کنند که این تنهایی­تان را به گونه راضی‌­کننده­‌تر و غنی‌­تری پر کنید و دوستان دیگرتان را پیدا کنید که با آن‌ها بیرون بروید. اگر هدف این شرکت‌­ها، کاهش تنهایی کاربران بود، استراتژی‌­های دیگری را اتخاذ می­‌کردند. اطلاعاتی که در اختیار این شرکت‌­هاست، قدرت بسیار زیادی را به آن‌ها می­دهد که می‌توانند در جهت‌­های اخلاقی­‌تر و مفیدتری از آن استفاده کنند. اگر این توجهات به سمت مشکلاتی مانند مشکلات محیط زیستی جلب شوند، می­‌توانند یک توانایی مافوق بشری را برای حل این مشکلات و مشکلات مشابه فراهم کنند.
شرکت­‌های بزرگ فناوری می‌­توانند به جای رقابت بر سر جلب توجه کاربران به فناوری­‌هایی مانند واقعیت مجازی و امثالهم که شاید صرفا جنبه سرگرمی داشته باشند، از این امکانات برای اهداف اخلاقی دیگری مانند آموزش و هدایت کودکان در این جهت استفاده کنند تا دیگر، افراد این میزان از وقت خود را صرف فرستادن پیا‌م‌­های بی‌­فایده و وقت‌گذرانی‌­های بیهوده در فضای مجازی نکنند. زمان و توجه ما جزء مهم‌ترین ظرفیت­‌هایی است که در اختیار ماست و می­‌توان با استفاده از همین تکنیک‌­های متقاعدسازی که در اتاق­‌های عملیات گوگل و جاهایی مشابه آن بکار گرفته می‌­شود، به شیوه­‌های بهتر و اخلاقی‌­تری از آن‌ها استفاده کرد.

این نوشتار، برداشتی آزاد از سخنرانی تریستن هریس (Tristan Harris) در رویداد تد است.

سایر مقالات