جنگ چندلایه: انسانزدایی و تقلیل ماجرا
دکتر خانعلیزاده در تعریف جنگ چندلایه، دو راهبرد اصلی اسرائیل در «لایه غیرنظامی» را پیش از عملیات طوفانالاقصی برشمرد: انسانزدایی از انسان فلسطینی و تقلیل ماجرا.
۱. انسانزدایی (Dehumanization): این راهبرد بر پایه آموزههای صهیونیستی موسوم به «عمالقه» استوار است، که نابودی کامل امکان زیست دشمن (نه صرفاً شکست او) را توصیه میکند.
در این روایتسازی، فلسطینیها دیگر کودک، زن، یا غیرنظامی محسوب نمیشوند؛ بلکه همگی «تروریست»، «جنایتکار» یا «بربر» معرفی میگردند. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در سخنرانی اخیر خود اذعان داشت که نبرد آنها تنها برای امنیت نیست، بلکه «برای دفاع از تمدن غرب در برابر بربرها» است. این روایت به اسرائیل اجازه میدهد تا مکانهای ممنوعه بر اساس حقوق بینالملل پس از جنگ جهانی دوم (مانند مدارس، بیمارستانها، مساجد و مقر سازمان ملل) را هدف قرار دهد، با این توجیه که این اماکن در واقع «پایگاه حماس» یا «تروریستها» هستند.
.
۲. تقلیل ماجرا (Reduction): هدف دوم اسرائیل، تقلیل درگیری به یک «جنگ» ساده میان دو واحد سیاسی است، شبیه به جنگ روسیه و اوکراین یا آذربایجان و ارمنستان.
در این صورت، ماجرای فلسطین یک پدیده عجیب نیست، و توجه جهانی کاهش مییابد. دکتر خانعلیزاده تأکید کرد که اگر مسئله فلسطین صرفاً درگیری دو واحد سیاسی دیده شود، کاملاً در مسیر اهداف اسرائیلیها قرار گرفته است.
اسرائیل، پایگاهی برای نظم امنیتی آمریکا
بر اساس تحلیل دکتر خانعلیزاده، اسرائیل یک «کشور» یا «واحد سیاسی» عادی نیست، بلکه قرار است تأمینکننده یک نظم امنیتی مشخص در منطقه غرب آسیا باشد که این مأموریت از سوی آمریکا به آن واگذار شده است.
این در حالی است که حامیان نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم، خود حامی اسرائیل هستند که در حال نقض آن نظم است؛ تناقضنمایی عجیب که اسرائیل آن را پیش برده است.
برای اثبات ماهیت غیرسیاسی اسرائیل، به ویدیویی از جو بایدن (رئیس جمهور پیشین آمریکا) اشاره شد که مربوط به دوران سناتوری او بود. بایدن در این ویدیو میگوید «حتی اگر اسرائیلی وجود نداشت، [آمریکا] باید برای منافع خودش یک اسرائیل خلق میکرد» و برای این کار حتی سه میلیارد دلار هزینه میکرد.
ریشههای تاریخی تأسیس اسرائیل
نظم امنیتی مورد نظر آمریکا در منطقه، ریشههای تاریخی دارد. پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول (۱۹۱۸)، مناطق تحت تسلط عثمانی طی توافقی معروف به «سایکس پیکو» (میان ژنرال سایکس انگلیسی و ژنرال پیکو فرانسوی) بین بریتانیا و فرانسه تقسیم شد.
این توافق که با خطکش بر روی نقشه ترسیم شد، قرار بود نظم امنیتی غرب آسیا را تأمین کند، اما به دلیل تضعیف فرانسه و کاهش نفوذ انگلستان، دوام نیافت. با پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵) و ظهور هژمون جدید (آمریکا)، اسرائیل در سال ۱۹۴۸ تأسیس شد تا به عنوان «پایگاه» آمریکا در منطقه عمل کند.
این پایگاه نظامی، برای کنترل و مدیریت غرب آسیا ایجاد شد، از همین رو، اسرائیل عمق راهبردی ندارد و نخستوزیران آن لهستانیتبارند؛ هنگام جنگ، بسیاری از شهروندان چمدانهای خود را برداشته و به کشورهای خودشان بازمیگردند، زیرا اسرائیل «کشور نیست، یک پایگاه نظامی است».
.
مأموریت اسرائیل: تحدید قدرتهای منطقهای
ماهیت پروژه امنیتی اسرائیل ایجاب میکند که این رژیم دنبال امنیت مرزهای خود نباشد، بلکه مأموریت دارد «هر واحد سیاسی که فراتر از اسرائیل باشد» را محدود و کنار بزند. این مسئله صرفاً با جمهوری اسلامی ایران نیست (اگرچه با ایران پررنگتر است)، بلکه با ترکیه، قطر و هر واحد قدرتمند دیگر نیز وجود دارد. حمله اسرائیل به قطر، که یکی از بزرگترین متحدان و میزبان پایگاه هوایی العدید آمریکاست، گواه این مدعاست. نتانیاهو پیشتر به بهانه حضور برخی از افراد حماس در قطر، این کشور را تهدید کرده بود. دلیل عدم توانایی سامانههای پدافندی قطر در مقابله با این حمله نیز این بود که تمام کدهای آنها در اختیار آمریکاییها قرار داشت و جنگنده شلیککننده را به عنوان دشمن شناسایی نمیکردند. راهبرد آمریکا این است که متحدین خود را قدرتمند سازد، اما هیچ قدرتی نباید فراتر از اسرائیل باشد.
جبهه مقاومت و گذار نظام بینالملل
تلاش صد ساله (از سایکس پیکو تا ابراهیم) برای تثبیت نظم امنیتی اسرائیلمحور در منطقه، با ضربههای متعددی از جمله انقلاب اسلامی ایران و سپس اقدامات جبهه مقاومت مواجه شده است.
- لبنان: در سال ۲۰۰۰، اسرائیل از جنوب لبنان اخراج شد و تلاش برای نابودی حزبالله در جنگ ۳۳ روزه (۲۰۰۶) نیز ناکام ماند. کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت آمریکا، جنایات اسرائیل در روستای قانا را «درد زایمان خاورمیانه جدید» نامید، که نشاندهنده تلاش برای تحقق نظم جدید در ۲۰۰۶ بود.
- سوریه: پروژه به هم ریختن سوریه نیز، با وجود کارشکنیها و عدم همراهی کامل دولت وقت ایران، با رشادتهای شهید سلیمانی و شبکه مقاومت ناکام ماند.
- پیمان ابراهیم: تلاش نهایی برای تثبیت این نظم، از طریق پیمان ابراهیم (عادیسازی روابط با اسرائیل) بود که در شرف کامل شدن بود. آنتونی بلینکن گفته بود سه روز پیش از طوفانالاقصی، جمعبندی شده بود که عربستان سعودی به این پیمان خواهد پیوست. عملیات طوفانالاقصی جلوی این تثبیت را گرفت و باعث شد اعتبار و مرکزیت عربستان، موجی از کشورهای اسلامی و اهل سنت را به سمت پیوستن به این پیمان نکشاند.
دکتر خانعلیزاده هشدار داد که ما اکنون در «دوران گذار نظام بینالملل» هستیم؛ یک نظم امنیتی تمام شده و نظم بعدی هنوز نیامده است. نظم امنیتی اسرائیلمحور، تنها یک رقیب جدی دارد: «نظم امنیتی شبکه مقاومت ایرانمحور». بقای این دو نظم متضاد امکانپذیر نیست و یکی از طرفین باید شکست بخورد. محور مقاومت منحصر به مرزهای ایران نیست، اما ایران ستون خیمه و محوری است که این ایده در آن بارور شده است (نظریه شهید سلیمانی: ایران حرم است).
نقش بازنمایی (Perception) در قدرت ملی
یکی از مهمترین لایههای جنگ، لایه بازنمایی یا تصویرسازی است. دکتر خانعلیزاده تأکید کرد که «بازنمایی از خود واقعیت مهمتر است» و بر اقدام مخاطب تأثیر میگذارد. مثالها نشان میدهد که دشمنان ما در گذشته، بر اساس بازنماییها عمل کردهاند:
- عراقچی و لبنان: سفر وزیر خارجه وقت ایران (عراقچی) به لبنان در اوج درگیریها، یک بازنمایی قوی از قدرت شبکه مقاومت بود، در حالی که ایران در داخل دچار آسیبها و تحولات دولتی بود.
- ایران و جنگ احتمالی: آمریکا در سال ۲۰۰۳ پس از حمله به افغانستان و عراق، ایران را هدف بعدی میدانست، اما حمله نکرد. دلیلش بازنمایی قوت از ایران بود. در آن زمان القا شد که ورود به ایران، هزینه و خونریزی (روزی ۵۰ کشته) به همراه خواهد داشت، که این امر مانع جنگ شد.
- جنگ اخیر: متأسفانه بازنمایی ایران در سالهای اخیر به ضعف رسیده بود. توییتها و استوریهای فراوان علیه ایران در فضای مجازی باعث شد تا دشمن گمان کند ایران ضعیف است و در صورت حمله، توان پاسخگویی ندارد. اسرائیل آمادگی جنگ نداشت و گمان میکرد ترورها و حملاتش بدون پاسخ جدی، نهایتاً با محکومیتهای سر و صدادار تمام خواهد شد. جنگی که روز دوازدهم تمام شد، به دلیل درک غلط دشمن از هزینهای بود که ایران وارد میکرد.
- سقوط شوروی: در شرایطی که آمریکا و شوروی از لحاظ امکان سقوط تقریباً برابر بودند. تصویری که از شوروی مخابره شد (مانند تبلیغات گورباچف درباره پیتزا و درهای باز به جای امنیت) باعث سقوط آن شد، در حالی که آمریکا با تغییر تصویر خود (ساختن نیویورک آرمانی پس از ریگان) توانست دوام بیاورد.
ضعف در مدیریت رسانهای و راهحلها
یکی از مشکلات اساسی در کشور، «بد فهم شدن رسانه» است. رسانه همواره به عنوان «پیوست» کار دیده میشود؛ ابتدا کاری انجام میشود، سپس فکر میشود چگونه آن را رسانهای کنیم. این در حالی است که رسانه باید جزء کار و جزء اقدام تلقی شود، همانطور که ایالات متحده بخشی از دلیل حمله به عراق را کار رسانهای قبلی میدانست.
برای جبران این ضعف، نیاز به تغییر سیاستها و نگرشها وجود دارد تا رسانه در موضوعات سیاسی اولویت یابد. همچنین، سطح آگاهی و دانش عمومی، به ویژه در مورد رویدادهای بینالمللی، باید افزایش یابد.
در حوزه کاربران، اگرچه فراهم بودن زیرساختها مهم است، اما نیروی انسانی نیز آماده نیست. بسیاری از کاربران انقلابی (حتی با دسترسی) در شبکههای اجتماعی محتوا تولید نمیکنند، یا اگر تولید کنند، عمدتاً به زبان فارسی و محدود به دعواهای داخلی یا روزمرهنویسی هستند. نیاز است که تصویر واقعی و قدرتمند از ایران، به زبانهای مختلف (عربی، انگلیسی، اسپانیولی، پرتغالی) به مخاطب جهانی مخابره شود.
مقایسههای تاریخی غلط (ژاپن و ویتنام)
دکتر خانعلیزاده به برخی تحلیلهای داخلی که عادیسازی با آمریکا را بر پایه مدلهایی چون ژاپن و ویتنام تجویز میکنند، انتقاد کرد. وی این روایت را «جعلی» دانست و اشاره کرد:
- ژاپن: ژاپن قبل از تسلیم به آمریکا یک امپراتوری قدرتمند بود که روسیه را شکست داده بود. تسلیم، آن را محدود کرد؛ پس از جنگ به ژاپن گفته شد که «باید تلفنت را تولید کنی»، و تنها به پیشبرد صنعت انیمیشن (که سود کمتری دارد) هدایت شد، تا دامنه سود آن پایین بماند.
- مصر: همراهی و عادیسازی با آمریکا لزوماً منجر به توسعه نمیشود. مصر در سال ۱۹۷۹ با بستن کمپ دیوید و عادیسازی با اسرائیل، رابطه عادی با آمریکا دارد اما وضعیت اقتصادیاش از ایران (با وجود تحریمها) بهتر نیست.
به طور خلاصه، تجربه تاریخی و چارچوبهای نظری روابط بینالملل نشان میدهد که گره زدن توسعه به تسلیم شدن در برابر نظم امنیتی آمریکا، «خیالبافی و دروغ» است.
لزوم آگاهیسازی و مشارکت مردمی
در پایان، دکتر خانعلیزاده تأکید کرد که حتی اگر مسئولان و حاکمیت (که خود نیاز به آموزش دارند) در زمینه قدرت نرم ضعیف عمل میکنند، نباید منتظر و معطل اقدامات یک مسئول خاص ماند. ساختار آمریکا آنقدر قدرتمند است که کار خود را پیش میبرد، فارغ از اینکه چه کسی (ترامپ، بایدن) سر کار باشد. از این رو، ایرانیانی که دغدغه کشور را دارند باید خودشان دانش لازم را کسب کرده و بازنمایی قدرت واقعی ایران را به جهان مخابره کنند تا منافع ملی تأمین شود.
این امر به معنای آن نیست که انتقادات داخلی و مشکلات نادیده گرفته شود، بلکه باید با دانش جهانی، از حس بدبختی ناشی از ناکارآمدیهای جزئی جلوگیری کرد (مانند قطع برق در مقایسه با کشورهای پیشرفتهای که در شب عید هم قطع برق دارند). این آگاهیسازی، میتواند جلوی هزینههای سنگینتر جنگ را بگیرد.