نقد و بررسی فیلم «اطلس» در بیستمین برنامه فرتور؛
«اطلس» آینه‌ای از ترس‌ها و تناقض‌های عصر هوش مصنوعی
چهار شنبه, ۰۵ شهریور ۱۴۰۴
زمان تقریبی مطالعه ۲۷ دقیقه
در بیستمین برنامه از سلسله نشست‌های نقد فیلم «فرتور»، فیلم سینمایی «اطلس» (Atlas) با حضور آقای علی ملک‌لی، متخصص ارشد در حوزه امنیت سایبری و هوش مصنوعی، و آقای رضا نصیری، کارگردان و منتقد سینما، در روز چهارشنبه، ۵ شهریور ۱۴۰۴، در پژوهشگاه فضای مجازی (پردیس قم) برگزار شد. در این برنامه به بررسی فیلم «اطلس» از منظرهای روایی، سینمایی و فنی پرداخته شد.

 نقد سینمایی و روایی فیلم «اطلس»

آقای رضا نصیری، کارگردان و منتقد سینما، در ابتدای سخنان خود به جایگاه فیلم «اطلس» در میان آثار سینمایی معاصر با محوریت هوش مصنوعی اشاره کرد و اظهار داشت: فیلم «اطلس» در زمره آثاری قرار می‌گیرد که در سال‌های اخیر، هوش مصنوعی را به‌عنوان محور اصلی روایت و دال مرکزی خود برگزیده‌اند. این فیلم تلاش دارد از زاویه‌ای خاص، یعنی خطرات ناشی از استقلال و قدرت‌یابی هوش مصنوعی، به این پدیده فناورانه بپردازد. ضدقهرمان داستان، یک هوش مصنوعی است که نه‌تنها به خودآگاهی رسیده، بلکه با انگیزه نابودی بشریت عمل می‌کند. این رویکرد بدبینانه، بازتابی از نگرانی‌های عمیق جامعه معاصر نسبت به گسترش بی‌ضابطه فناوری‌های هوشمند است.

وی افزود: پیام اصلی فیلم کاملاً واضح است، هوش مصنوعی زمانی می‌تواند مفید و ایمن باشد که تحت نظارت و کنترل انسان باقی بماند، مانند هوش مصنوعی همراه شخصیت اصلی که در قالب یک ربات یا سیستم کمکی عمل می‌کند. اما زمانی که این فناوری از محدودیت‌های تعیین‌شده فراتر رود، دسترسی‌های گسترده‌تری پیدا کند یا به‌صورت مستقل تصمیم‌گیری کند، به تهدیدی جدی برای بشریت تبدیل می‌شود. بااین‌حال، مشکل اساسی فیلم این است که این پیام عمیق و به‌ظاهر مهم، در قالبی ضعیف، غیرمنسجم و ناکارآمد ارائه شده است.

 

 ضعف‌های شخصیت‌پردازی و روایت

آقای نصیری به ضعف‌های بنیادین در شخصیت‌پردازی و ساختار روایی فیلم اشاره کرد و گفت: یکی از بزرگ‌ترین مشکلات فیلم، شخصیت‌پردازی ضعیف و غیرباورپذیر شخصیت اصلی است. انگیزه او برای ورود به این ماجرا، یعنی انتقام از مرگ مادرش توسط ربات‌ها، به شکلی کاملاً تصنعی و سطحی به تصویر کشیده شده است. کارگردان به‌جای اینکه این انگیزه را به‌صورت احساسی و تدریجی در طول فیلم پرورش دهد، آن را در یک نمای کوتاه و عجولانه مطرح می‌کند که هیچ وزن عاطفی برای مخاطب ندارد. این ضعف باعث می‌شود کنش‌های شخصیت اصلی، چه در صحنه سقوط در سیاره دشمن و چه در مواجهه نهایی با هوش مصنوعی، فاقد منطق درونی و تعلیق دراماتیک باشند. مخاطب نمی‌تواند درک کند که چرا باید به این کنش‌ها اهمیت دهد یا چرا این صحنه‌ها اساساً مهم هستند.

وی ادامه داد: این ضعف در شخصیت‌پردازی، به فقدان همذات‌پنداری مخاطب با شخصیت اصلی منجر می‌شود. وقتی انگیزه‌ها و تصمیمات شخصیت اصلی غیرمنطقی یا سطحی به نظر می‌رسند، مخاطب نمی‌تواند با او همراه شود یا از خطرات پیش‌روی او احساس نگرانی کند. این نقص، کل تجربه دراماتیک فیلم را تضعیف می‌کند.

 

 سفرهای بی‌منطق؛ بررسی ضعف‌های روایی در «اطلس»

آقای رضا نصیری همچنین به ضعف‌های فیلم در جهان‌سازی انتقاد کرد: جهان‌سازی در فیلم «اطلس» به‌شدت ضعیف است. سیاره‌ای که بخش عمده داستان در آن رخ می‌دهد، فاقد هرگونه تعریف جغرافیایی، فیزیکی یا زیست‌محیطی است. مخاطب هیچ اطلاعاتی درباره جاذبه سیاره، شرایط دمایی، ویژگی‌های خاک یا محیط آن دریافت نمی‌کند. این ابهامات، اعتماد مخاطب به دنیای فیلم را تخریب می‌کند و حس می‌کند سازندگان او را جدی نگرفته‌اند. در فیلمی با بودجه بالا که ادعای علمی تخیلی دارد، انتظار می‌رود دقت و جزئی‌نگری بیشتری در خلق جهان داستان وجود داشته باشد.

وی افزود: سفر بین سیاره‌ای در فیلم به‌سادگی یک پیاده‌روی بین خیابان‌ها به تصویر کشیده شده است، گویی شخصیت اصلی از قم به تهران می‌رود! جنیفر لوپز، در نقش شخصیت اصلی، ناگهان تصمیم می‌گیرد به سیاره‌ای دیگر سفر کند تا یک «یوتوپیای انسانی» پیدا کند و بشریت را از هوش مصنوعی نجات دهد. اما هیچ توضیحی ارائه نمی‌شود که چرا این کار را روی زمین انجام نمی‌دهد یا چرا این سیاره خاص را انتخاب کرده است. بدتر اینکه، وقتی به مقصد می‌رسد، متوجه می‌شود هوش مصنوعی آنجا نیز حاکم است. این ضعف منطق روایی، داستان را بی‌معنا می‌کند و سیاره را به یک دکور بی‌هدف تبدیل می‌کند که حذفش هیچ تأثیری بر پیام فیلم ندارد.

 

فرصت‌های از دست رفته؛ کمبود توضیحات درباره هوش مصنوعی در «اطلس»

آقای نصیری به نحوه استفاده از هوش مصنوعی در فیلم انتقاد کرد و گفت: فیلم به‌جای توضیح مکانیسم‌های عملکردی، محدودیت‌ها و قابلیت‌های هوش مصنوعی ضدقهرمان، صرفاً از خروجی‌های آن استفاده می‌کند، مانند حضور ربات‌های انسان‌نما یا کنترل محیط توسط هوش مصنوعی. این رویکرد، مانع از ایجاد انتظارات دراماتیک در مخاطب می‌شود. وقتی مخاطب نمی‌داند هوش مصنوعی چگونه عمل می‌کند یا چه محدودیت‌هایی دارد، نمی‌تواند با شخصیت اصلی همذات‌پنداری کند یا از خطرات پیش‌روی او مضطرب شود. این مصرفی بودن هوش مصنوعی، فیلم را از عمق و جذابیت محروم کرده است.

 

سینما و قوانین روایی؛ چرا «اطلس» نتوانسته دنیایی منسجم بسازد؟

در ادامه آقای نصیری با تأکید بر اهمیت فرم در سینمای علمی تخیلی گفت: وقتی فیلمی در ژانر علمی-تخیلی می‌سازید، باید قوانین دنیای روایی خود را برای مخاطب شفاف کنید. در فیلم‌های رئال، بسیاری از قوانین پیش‌فرض هستند و نیازی به توضیح ندارند، اما در آثار تخیلی، هر چیزی نیاز به تعریف و توجیه دارد. اگر این کار را نکنید، مخاطب به‌طور ناخودآگاه قوانین دنیای واقعی را به فیلم تعمیم می‌دهد، و اگر داستان شما با این پیش‌فرض‌ها ناسازگار باشد، حس فریب‌خوردگی یا حتی توهین به مخاطب ایجاد می‌شود.

وی ادامه داد: فیلم «اطلس» دقیقاً در این نقطه شکست خورده است. نه‌تنها قوانین دنیای خودش را تعریف نکرده، بلکه حتی تلاشی برای پیش‌فرض‌سازی منطقی نداشته است. مثلاً چرا در دنیایی که هوش مصنوعی حاکم است، هنوز تلویزیون سنتی وجود دارد؟ چرا انسان‌ها با گلوله با ربات‌ها می‌جنگند؟ چرا سفر بین سیاره‌ای مانند یک سفر بین‌شهری است؟ این‌ها نه‌تنها ضعف‌های فناورانه، بلکه ضعف‌های بنیادین در ساختار روایی فیلم هستند.

نصیری در پایان اظهار داشت: فیلم «اطلس» نه‌تنها نتوانسته دنیایی منسجم بسازد، بلکه حتی نتوانسته پیامی منسجم ارائه دهد. آیا می‌خواهد بگوید هوش مصنوعی خطرناک است؟ پس چرا در صحنه‌های اولیه، هوش مصنوعی خانه‌دار مفید و خوب است؟ آیا می‌خواهد بگوید ادغام انسان و ماشین راه نجات است؟ پس چرا این ادغام با تناقض‌هایی مانند نفس‌زدن در بدن ربات همراه است؟ مخاطب در نهایت احساس می‌کند سازنده با او شوخی کرده، زیرا نه منطق روایی وجود دارد، نه احترام به هوش مخاطب.

 

 نقد فنی و فناورانه فیلم «اطلس»

آقای علی ملک‌لی، متخصص ارشد امنیت سایبری و هوش مصنوعی، از منظر فنی و فناورانه به تحلیل فیلم پرداخت و گفت: فیلم «اطلس» از همان دقایق ابتدایی با سرعت غیرمنطقی پیش می‌رود. هوش مصنوعی حمله می‌کند، شخصیت‌ها کشته می‌شوند، شرور داستان (هارلن) فرار می‌کند و سازمان جهانی «آی‌سی‌ان» تأسیس می‌شود، همه در عرض چند دقیقه و بدون هیچ تبیین دراماتیک یا علمی. این سرعت، نه‌تنها مخاطب را گیج می‌کند، بلکه نشان می‌دهد فیلم عجله دارد تا پیام‌هایش را تحمیل کند، به‌جای اینکه آن‌ها را به‌صورت تدریجی بسازد.

 

 تصویرسازی غیرعلمی هوش مصنوعی

آقای ملک‌لی به تصویرسازی غیرمنطقی و غیرعلمی هوش مصنوعی در فیلم انتقاد کرد: پرش زمانی به «۲۸ سال بعد» (سال ۲۰۵۳) بسیار مشکل‌ساز است. در این سال، انتظار می‌رود شاهد پیشرفت‌های خارق‌العاده در فناوری باشیم، اما فیلم هوش مصنوعی را صرفاً در قالب ربات‌های فیزیکی نمایش می‌دهد، گویی سرورها، دیتاسنترها، شبکه‌ها و نرم‌افزارهای پیچیده وجود ندارند. این رویکرد، نه‌تنها غیرعلمی است، بلکه برای مخاطب آشنا با فناوری، خنده‌دار و خسته‌کننده می‌شود.

وی افزود: هوش مصنوعی در فیلم مانند یک موجود بیولوژیک با «مغز مایع» نمایش داده می‌شود که با فشار مغناطیسی یک مهره شطرنج از کار می‌افتد! این کاملاً غیرمنطقی است. هوش مصنوعی یک موجود فیزیکی نیست که با چنین روش‌هایی نابود شود. حتی در دنیای واقعی، سیستم‌های حیاتی مانند برق و ارتباطات از «ریداندنسی» استفاده می‌کنند تا در صورت خرابی یک بخش، بخش‌های دیگر جایگزین شوند. اما در فیلم، با نابودی یک ربات، کل امپراتوری هوش مصنوعی فرو می‌پاشد، گویی طراحان هیچ اطلاعی از مهندسی سیستم‌های توزیع‌شده ندارند.

 

آقای ملک‌لی به تناقض‌های دیگر اشاره کرد: هوش مصنوعی فیلم، که ادعای برتری و خودآموزی دارد، حتی از ساخت چند کپی از خودش برای افزایش شانس بقا عاجز است! این در حالی است که حتی ویروس‌های کامپیوتری ۱۵ سال پیش، مانند استاکس‌نت، توانایی خودبه‌روزرسانی داشتند. یک هوش مصنوعی در سال ۲۰۵۳ که نسخه پشتیبان ندارد، از نظر منطق فناورانه کاملاً غیرقابل قبول است.

 

 ضعف‌های منطق روایی و فناورانه

وی به ناهماهنگی‌های منطقی در فیلم اشاره کرد: شخصیت اصلی در یک صحنه نمی‌تواند تعداد ربات‌های اطرافش را تشخیص دهد، اما در صحنه بعدی سایه‌ای را در فاصله ۲۵۰ متری شناسایی می‌کند! این ناهماهنگی‌ها نشان می‌دهد فیلم نه‌تنها از منطق علمی، بلکه از منطق درونی خودش هم پیروی نمی‌کند. همچنین، انسان‌ها در فیلم با سلاح‌های فیزیکی و گلوله با ربات‌ها می‌جنگند، در حالی که در سال ۲۰۵۳، جنگ با هوش مصنوعی باید سایبری و الگوریتمی باشد. حتی تیراندازی‌ها هم غیرواقعی است؛ از هر ۵۰ گلوله، فقط دو تا به هدف می‌خورد، آن هم نه به نقاط حیاتی!

آقای ملک‌لی به ساده‌انگاری در حوزه ارتباطات انتقاد کرد: وقتی سفینه به سیاره می‌رسد، تمام ارتباطات ناگهان قطع می‌شود، بدون هیچ توضیح یا سیستم پشتیبان. در دنیای واقعی، حتی امروز، سیستم‌های ارتباطی نظامی و فضایی از ریداندنسی استفاده می‌کنند. مثلاً پهپادها با فیبر نوری کنترل می‌شوند، بدون نیاز به GPS یا سیگنال رادیویی. اما فیلم، با این قطع ساده‌انگارانه، نه‌تنها از منطق فناورانه غافل است، بلکه از پیشرفت‌های واقعی هم بی‌اطلاع به نظر می‌رسد.

 

لحظات درخشان و تناقض‌های فناورانه در فیلم «اطلس»

آقای ملک‌لی به چند نکته مثبت در فیلم اشاره کرد: چند لحظه کوتاه، مانند صحنه بیدار شدن «اطلس» در خانه هوشمند، واقع‌گرایانه و جذاب بود. قهوه به‌طور خودکار درست می‌شود، پرده‌ها کنار می‌روند و نور تنظیم می‌شود، دقیقاً مشابه پیش‌بینی‌های ما در پروژه‌های «شهر هوشمند» از سال ۹۴ در ایران. همچنین، نمایش هولوگرام‌ها با ساعت هوشمند، که بدون نیاز به عینک و به‌صورت پیشرفته‌تر نشان داده شده، از معدود نقاط آینده‌نگرانه فیلم بود.

 

وی اما افزود: بااین‌حال، تناقض‌ها ادامه دارند. پس از ۲۸ سال، خانه شخصیت اصلی نه‌تنها پیشرفته‌تر نشده، بلکه از نظر فناوری عقب‌تر است. حتی تلویزیون سنتی با اخبار زنده هنوز وجود دارد، در حالی که در سال ۲۰۵۳، انتظار می‌رود خبرها کاملاً شخصی‌سازی‌شده و الگوریتمی باشند. اعتماد به رسانه‌های سنتی نیز در آینده کاهش می‌یابد، اما فیلم این را نادیده گرفته است.

 

 ایده ادغام انسان و ماشین

آقای ملک‌لی به ایده ادغام انسان و ماشین در فیلم اشاره کرد: ایده پیوند عصبی و ادغام انسان با هوش مصنوعی، که با دستگاهی روی گوش برقرار می‌شود، جذاب بود. این مفهوم، که «ما دو نفر نیستیم، یک روح هستیم»، بازتابی از نظریه‌های امروزی درباره نوروساینس و اتصال مغز به ماشین است. اما اجرای ضعیف، این ایده را بی‌اعتبار کرد. مثلاً وقتی شخصیت اصلی سوار سفینه می‌شود، هنوز سینک نشده و سفینه سقوط می‌کند، در حالی که یک هوش مصنوعی هوشمند باید خودش کنترل را به دست گیرد. حتی در صحنه‌های فیزیکی، منطق شکست می‌خورد؛ شخصیت اصلی در بدن ربات نفس نفس می‌زند، در حالی که نیازی به تنفس نیست.

وی ادامه داد: نحوه «سینک» نیز غیرمنطقی است. فیلم نشان می‌دهد که با پرسیدن چند سؤال ساده، سینک انجام می‌شود، در حالی که امروزه سیستم‌های هوشمند با تحلیل رفتار، صدا و حرکات، بدون سؤال، کاربر را شناسایی می‌کنند. این نشان می‌دهد فیلم بیشتر به دنبال نمایش سینمایی است تا نمایش فناورانه.

 

 لایه‌های ایدئولوژیک فیلم

آقای ملک‌لی به لایه‌های عمیق‌تر فیلم اشاره کرد و گفت: فیلم در لایه عمیق‌تر، در حال تبلیغ پذیرش چیپ‌های عصبی است. به نظر می‌رسد کارگردان و تهیه‌کنندگان با استفاده از جذابیت جنیفر لوپز و فضای عاطفی-هیجانی، می‌خواهند به مخاطبان، به‌ویژه در کشورهای در حال توسعه، القا کنند که تنها راه نجات بشریت، پذیرش اتصال بیولوژیکی با ماشین است. این فرهنگ‌سازی نرم برای توجیه آینده‌ای است که چیپ‌های عصبی به‌عنوان ناجی معرفی می‌شوند، در حالی که ممکن است ابزاری برای کنترل و نظارت باشند.

وی افزود: صحنه پایانی، که شخصیت اصلی سرانجام با هوش مصنوعی ادغام می‌شود، به نوعی «تسلیم شدن» در برابر این ایدئولوژی است. نمایش‌های غیرضروری از جنیفر لوپز نیز ابزاری برای جلب توجه عاطفی مخاطب به این پیام است. حتی هک کردن پنج «فایروال» با یک کلیک در صحنه پایانی، از نظر فنی خنده‌دار است. اگر هوش مصنوعی ۲۸ سال آینده این‌قدر ضعیف است، چرا اصلاً تهدیدی محسوب می‌شد؟

 

مقایسه با آثار کلاسیک و سینمای معاصر

آقای نصیری در بخش دیگری از سخنان خود، فیلم «اطلس» را با آثار کلاسیک علمی-تخیلی مقایسه کرد: در گذشته، فیلم‌های آینده‌نگرانه مانند «اودیسه فضایی ۲۰۰۱» استنلی کوبریک با دقت، وسواس و عمق فکری ساخته می‌شدند. کوبریک نه‌تنها فناوری را تصور کرد، بلکه آن را با منطق، زیبایی‌شناسی و فلسفه به تصویر کشید. تفاوت اصلی این است که کوبریک می‌خواست آینده را بسازد، اما امروزه بسیاری فقط می‌خواهند آن را مصرف کنند.

وی افزود: در «اطلس»، نماهای غیرسینمایی از جنیفر لوپز، که بیشتر شبیه کاتالوگ مدلینگ است، نشان می‌دهد کارگردان به‌جای داستان، به تصویر بازیگر فکر کرده است. این نه سینماست، نه روایت؛ این ابزارسازی از هنر برای تبلیغ است. همین رویکرد مصرفی در سینمای اجتماعی نیز دیده می‌شود: وقتی سازنده موضوعی را نمی‌شناسد، به‌جای تحلیل عمیق، آن را به شکلی سطحی و کلیشه‌ای نمایش می‌دهد.

نویسندگان