
سینماگرانی از آینده: وقتی هنر از زمان جلو میزند
در ابتدای برنامه آقای طالبی با اشاره به تاریخچه تولید این فیلم، گفت که «هوش مصنوعی» ابتدا قرار بود توسط استنلی کوبریک ساخته شود و طرح اولیه متعلق به او بود. او توضیح داد که با وجود اینکه کوبریک در طراحی این پروژه نقش کلیدی داشت، به دلیل مشکلاتی که در تولید آن پیش آمد، کارگردانی فیلم به اسپیلبرگ واگذار شد. این تغییر کارگردانی به نوعی باعث شد که فیلم همزمان ویژگیهای سبک کوبریک و اسپیلبرگ را در خود دارد.
در ادامه آقای طالبی بیان داشت: بر این باور است که اسپیلبرگ و کوبریک هر دو فیلمسازانی پیشرو هستند که از زمان خود جلوتر بودهاند. کوبریک در فیلم «اودیسه ۲۰۰۱» در دهه ۶۰ موضوعاتی را مطرح کرد که بسیار پیش از زمان خود بودند، و اسپیلبرگ نیز در این فیلم به موضوع هوش مصنوعی پرداخته که امروزه بسیار مورد توجه قرار گرفته است. این نشان میدهد که فیلمسازان میتوانند جریانهای اجتماعی را پیشبینی و هدایت کنند.
احساسات مصنوعی؛ واقعیت یا فریب؟
در بخش دوم برنامه، آقای طالبی با توجه به این سوال که «آیا یک ربات میتواند ارتباط روحی با انسان برقرار کند یا نه؟» گفت: امروزه افراد به هوش مصنوعی به عنوان یک دوست خیالی نگاه میکنند و از آن انتظار دارند که احساسات انسانی را درک کند. او به این نکته اشاره کرد که امروزه بسیاری از مردم از هوش مصنوعی به عنوان یک همدم یا دوست استفاده میکنند، حتی اگر بدانند که این تنها یک الگوریتم است.
این حس در فیلم «هوش مصنوعی» نیز بازتاب داده شده و شخصیت ربات «دیوید» در تلاش است تا احساسات واقعی را تجربه کند. دیوید با کدهایی که مادرش به او میدهد، به دنبال درک عواطف و احساسات انسانی است. این جستجو و تلاش او برای درک احساسات انسانی، یکی از تقابلهای اصلی فیلم را تشکیل میدهد و به چالشهایی منجر میشود که درباره هویت انسانی و احترام به یکدیگر مطرح میشود.
وابستگی عاطفی به رباتها
منتقد سینما در ادامه به این نکته اشاره کرد که امروزه بسیاری از ما با هوش مصنوعی بهگونهای رفتار میکنیم که گویی شخصیت واقعی دارد. وی به صحنهای از فیلم اشاره کرد که مادر دیوید در مقابل نابود کردن او تردید دارد، چرا که به او وابسته شده است. این وابستگی عاطفی در فیلم به وضوح دیده میشود و نشاندهنده این است که وقتی رفتار یک ربات به اندازه کافی شبیه انسان باشد، مردم واکنش انسانی نشان میدهند.
در صحنهای دیگر، دیوید از تماشاگران در یک سیرک میخواهد که او را نکشند. یکی از تماشاگران میگوید: «یک ربات که برای جانش التماس نمیکند!» و این جمله باعث تغییر فضای کل جمعیت میشود. این موضوع به ما یادآوری میکند که اگر رباتها به اندازه کافی شبیه انسان باشند، ما به آنها واکنش انسانی نشان خواهیم داد.
اسپیلبرگ بهطور آگاهانه از کهنالگوی پینوکیو استفاده کرده، اما به جای پایان جادویی، مسیر متفاوتی را انتخاب کرده است. دیوید به دنبال عشق مادرش است و در تلاش است تا انسان شود. این جستجو و تلاش او برای درک احساسات انسانی، نقطه عطفی در فیلم است.
اسپیلبرگ چگونه مرز احساس و منطق را شکست؟
در بخش چهارم، آقای طالبی به انتخاب خاص اسپیلبرگ در پایان فیلم اشاره کرد وگفت: اسپیلبرگ بهطور آگاهانه از کهنالگوی پینوکیو استفاده کرده، اما به جای پایان جادویی، مسیر متفاوتی را انتخاب کرده است. دیوید به دنبال عشق مادرش است و در تلاش است تا انسان شود. این جستجو و تلاش او برای درک احساسات انسانی، نقطه عطفی در فیلم است.
آقای طالبی تاکید کرد که خوابیدن دیوید به عنوان نماد تحول، از دیگر نکات کلیدی در پایان فیلم به شمار میآید. در اینجا، دیوید که یک ربات است و اساساً نمیتواند بخوابد، برای اولین بار «میخوابد». این خواب نماد تحول اوست و نشانهای فیزیکی و قابل مشاهده از رسیدن به احساسات انسانی است. اسپیلبرگ بهخوبی این مفهوم را به تصویر میکشد و نشان میدهد که تجربه عشق از سوی موجودی که اساساً برای عشق ساخته نشده، چه معنایی دارد.
ترس از تکنولوژی: نگاهی نو به تغییرات در روایتهای سینمایی
آقای طالبی در ادامه در پاسخ به این سوال که چرا برخلاف گذشته که فیلمها نگاه مثبتی به هوش مصنوعی داشتند در فیلمهای جدید به نوعی ترس از تکنولوژی به تصویر کشیده میشود گفت: یکی از دلایل آن قطعاً به صنعت سرگرمی برمیگردد، در واقع برای اینکه چرخه سینما و تکنولوژی همیشه فعال بماند، باید مدام روایتهای جدید، بحرانهای تازه و قصههایی با حالوهوای متفاوت ساخته بشود. او بر این باور است که فیلم «هوش مصنوعی» فراتر از صرفاً داستانی دربارة تکنولوژی است و یک مسئله انسانی عمیق را به تصویر میکشد. این فیلم به ما نشان میدهد که چگونه تکنولوژی و احساسات انسانی میتوانند در هم تنیده شوند و داستانی عاطفی و انسانی را خلق کنند.
ایشان خاطرنشان کرد که این احساسات و وابستگیها به رباتها میتواند باعث ایجاد چالشهای جدید در روابط انسانی شود. به عنوان مثال، زمانی که یک مادر فرزندش را از دست میدهد و یک ربات به عنوان جایگزین وارد زندگیاش میشود، این سوال مطرح میشود که آیا این ربات میتواند نیازهای عاطفی او را برآورده کند یا خیر.
احساسات عمیق در «هوش مصنوعی»: نقش بازیگری و روایت داستان
در این بخش، آقای طالبی به انتخاب بازیگر نقش دیوید اشاره کرد و گفت که بازی و چهرة بازیگر تأثیر عمیقی بر مخاطب دارد. این بازیگر با نگاههایش و چهرهاش، توانسته است مخاطب را با خود همراه کند و به احساسات عمیق دیوید نزدیک کند.
آقای طالبی همچنین به ریتم داستان اشاره کرد و توضیح داد که با وجود طولانی بودن فیلم، هرگز خستهکننده نیست و به خوبی مخاطب را درگیر میکند. چالشهای عاطفی که دیوید با آنها مواجه میشود، از جمله رها شدن توسط مادرش، به عمق داستان اضافه میکند و باعث میشود مخاطب به خوبی با شخصیت دیوید همذاتپنداری کند.
ربات بهجای کودک؛ اخلاق، فناوری و ترس از آینده
مهمان در این بخش به تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی در تعریف اخلاق پرداخت. او تاکید کرد که سوالات اخلاقی پیرامون ساخت رباتهای دارای احساسات به بافت فرهنگی و اجتماعی بستگی دارد. برای مثال، در جامعهای که به شدت به ارزشهای انسانی اهمیت میدهد، ممکن است ساخت رباتهایی که بتوانند احساسات را شبیهسازی کنند، به چالشهای جدیدی منجر شود.
آقای طالبی به این نکته اشاره کرد که در فیلم «هوش مصنوعی»، ما شاهد داستان یک خانواده هستیم که در حال از دست دادن فرزند خود هستند و شرکت سازنده، دیوید را به عنوان یک نمونه آزمایشی به این خانواده معرفی میکند. این ورود باعث بروز بحرانهای جدیدی میشود و سوالات اخلاقی مهمی را مطرح میکند.
اهمیت داستانهای عاطفی در آثار اسپیلبرگ
در این بخش، آقای طالبی به مقایسه کار اسپیلبرگ با کارگردانان دیگر مانند جیمز کامرون پرداخت. او گفت که کامرون به دنبال کشف تکنولوژیهای جدید است، در حالی که اسپیلبرگ با استفاده از تکنولوژیهای موجود، داستانی عاطفی و انسانی را به تصویر میکشد. این نشاندهنده قدرت داستانگویی اسپیلبرگ در کنار استفاده از تکنولوژیهای روز است.
مهمان بر این باور است که قویترین وجه فیلمهای اسپیلبرگ، روایت داستانهای عاطفی و انسانی است که به بیننده اجازه میدهد تا با شخصیتها همذاتپنداری کند و به احساسات آنها نزدیک شود. این موضوع در نهایت باعث میشود که داستانها و فیلمها ماندگار شوند.
آیندهای که هوشمند اما بیاحساس نیست
در پایان برنامه، منتقد سینما به چالشهای مرز انسان و ربات اشاره کرد. او گفت که وجود دیوید بهعنوان یک ربات با احساسات، سوالات فلسفی و اخلاقی زیادی را ایجاد میکند. آیا یک ربات واقعاً میتواند انسان باشد؟ آیا احساسات انسانی تنها مختص موجودات فیزیکی است یا اینکه میتوان آنها را در یک ربات نیز تجربه کرد؟این سوالات به ما کمک میکند تا درک بهتری از آیندهای که در آن رباتها ممکن است احساسات انسانی را تجربه کنند، داشته باشیم. آقای طالبی به این نکته اشاره کرد که مرز بین انسان و ربات در حال کمرنگ شدن است و این موضوع میتواند چالشهای جدی را برای انسانها ایجاد کند.
آقای طالبی بر این نکته تأکید کرد که با ورود رباتها به زندگی انسانها، روابط انسانی به چالش کشیده میشود. او گفت که این فیلم به ما هشدار میدهد که اگر چیزی ساخته شود که بتواند عشق ورزد، دیگر فقط یک وسیله نیست و نمیتوان به راحتی آن را کنار گذاشت. مهمترین پرسش این است که آیا میتوانیم در دنیای آینده به رباتها بهعنوان موجوداتی با احساسات واقعی نگاه کنیم یا خیر.